آلیسوم

آلیسوم

نیمی من و نیمی همسرم
آلیسوم

آلیسوم

نیمی من و نیمی همسرم

تولد هفت سالگی ماهان

از گل پسرم بگم که یک چیزهایی دیگه میتونه بنویسه. فقط یک کم بی دقته. اونروز برگه امتحانش رو نگاه میکردم مثلا چیزی رو نوشته بود چی زی! البته این بی دقتی شاهکارش نبود. اونجایی برام خوندنش سخت بود، یعنی باورم نمیشه ، که نوشته بود شلکت! انقدر فکر کردم. فکر کردم. منظورش چی بود؟ جای ل با ک رو عوض کرده بود. اصلا باید کل متن رو میخوندی تا میفهمیدی چی نوشته. آخرش بین دو تا قلب و نقطه! نوشته بود: شکرت! هم جای ل رو با ک عوض کرده بود و هم به جای ر نوشته بود ل!

باباش میگه این یکیش به تو رفته! کلی برام گشت غلطهای املایی پیدا کرد. مثلا نوشته بودم محاسبه و اشتباه تایپی بود و محاصبه نوشته بودم! این باباش، تا من میام از این بچه تعریف کنم، زودی میگرده تو خصوصیات ظاهری و باطنی من که این به تو رفته!

به ماهان میگم قربون شکلت، خوبه هفت سال پیش خدا تو رو به ما داده، وگرنه اگر الآن میخواستم تو رو بدنیا بیارم دیگه با این خرج ها نمیشد! دیگه بچه داشتن الآن لاکچری شده، دخترهای حالا برای بغل کردن یک بچه باید راه بیوفتن ببینن کی خدم و حشم میخواد برن یک دقیقه بچه تپل مپل خوشگل خانوم رو بگیرن و بعد هم برن

اصلا امروز روز ماهانه. بچه ام 23 دی به دنیا اومده! هر روز براش تا 23 سالگیش میشمرم! حالا هفت سالش شده. یکی دو دندون جلوش افتاده و برام قورباغه یادش داده ان که بکشه. عکسش رو میگذارم.


با این قورباغه دیگه نیازی به اسباب بازی های باغ وحش نداره. خودش هم صدای گوزن و حیوونهای دیگه رو در میاره.

یه تولد ساده براش گرفتم که به قول مادربزرگم نون خدا! روز تولدش براش کلی کادو گرفتیم. باباش دسته بازیش رو با یک چراغ قوه بهش هدیه داده. من کلی براش تدارک دیدم و همینطوری روز گذشته.

این هم کیک تولد هفت سالگی ماهان تقدیم شما

چاقی

برای من دردیه که اضافه بر بقیه دردامه. قبل از اینکه شوهر کنم، باربی بودم. همون موقعش کلی شوهرم زشتیم رو به رخم میکشید. حالا که سینه هام بزرگ شده اند و دمبه اضافه کرده ام، بیشتر مسخره ام میکنه. خدایا به همه شوهر دادی به منم دادی.

بدی چاقی، بیشتر تو اینه که نمیتونی از جات تکون بخوری. تا میای یه قر بدی، همه جات مثل ژله می لرزه

همیشه بچه که بودم مادرم آرزو داشت قدر من لاغر باشه.

این مردا چی فکر کرده ان. اصلا کی گفت که یه بچه بیشتر دوست داره. همون یکیش کافیه! همه اش دنبال یک راهیم برا اینکه خودمو لاغر کنم. دستور گرفته ام برا رژیم کلم قرمز. حالا باید چیزایی هی به غذاهام اضافه کنم که تا قبل از بچه داری بهشون فکر هم نمیکردم. کی فکرشو میکرد من روزی انقدر به زحمت بیافتم که حالا به جای نمک تو غذام ترخون بریزم؟

زن داییم میگفت سخت ترین کارها برای زن بارداریه، به خاطر حرف اون دکتره باور نمی کردم. زنه میگفت خیلی هم راحته برا زن ها و درد ندارن. ولی منکه کمر درد گرفتم از این وزن اضافی. وقتی هم بچه ام به دنیا اومد فکر میکردم سه کیلو و نیم شده، ولی وزنش نزدیک سه بیشتر نبود. باقیش دنبه شده بود به بدنم. پشیمونم به خاطر همین یکی بچه، چه برسه بخوام یکی دیگه هم بیارم.