آلیسوم

آلیسوم

نیمی من و نیمی همسرم
آلیسوم

آلیسوم

نیمی من و نیمی همسرم

تجربه مامان یک پسر پنج-شش ساله

این روزا ماهان رو باباش میبره مهد. نصف روز رو با مهد وقتش رو پر میکنن، بقیه اش رو هم خودش خسته میشه دیگه. دیگه الآن طوری شده پسرها خونه نمیمونن، باباشون میره، بچه هم باهاش میره. کاری هم با ما نداره، نه وقت برای لج بازی داره و نه وقت برای بدو بدو. فوقش به باباش میگه یه مسافرتی بریم. از من هم دیگه نمیخواد قصه براش بخونم. فکر کنم از وقتی کلاس زبان مهدش رو میره دیگه یادش رفته که میشه به قصه های من هم گوش بده. منم به جای اینکه فداش بشم گاهی به همسرم میگم این باید از همین حالا سخت کار کنه تا مثل ماها نشه! پول خودش رو دربیاره و سیزده سالش که شد دنبال دختر مورد علاقه اش بره و سرنوشتش رو خودش تعیین کنه! هرچند پیدا کردن دختر هم این روزها سخت تر از قدیم شده. از وقتی ارزش پسرها نسبت به دخترها چند برابر شده هم اسم امامی کمتر شده و هم تعداد دخترهای تو کوچه خیابون. دیگه مثل زمان ما نیستش که دختر همینطوری بتونی راحت تو کوچه پیدا کنی که داره بازی میکنه. مشکلات خودشون رو هم دارن. دوستش اون روز خون دماغ کرده اومده خونه. یعنی تو این آلودگی هوا بچه رو میفرستم فقط واسه اینه که همه باید این کار رو بکنن! پیاده روها رو هم نگاه میکنم اصلا آدم راه نمیره.  این خیابون وامونده. فکر میکنم دیگه حتی با موتور از این اتاق به اون اتاق میرن. اون روز این تلویزیون ایرانی ها رو نشون میداد برای مذاکرات وین تو خیابونای اتریش. داشت برف می اومد! هر چی برف و بارونه برا اوناست، ظل آفتابش برا ماهاست. تازه زیر آفتاب باید همه با هم ماشین هامون رو بیاریم واسه خاطر نماز باران! البته، اینکه خوبه. اکثر ماشین های شهرداری رو نگاه کنی استثنای مقررات عمومی کشورن. هر کسی ساختمون سازی و جاده آسفالت کنیش تعطیل بشه اینها با ماشین های کوچک و بزرگشون سخت کار میکنن و هوشمندانه پول درمیارن و ثروتمند میشن!

در عوض من به شخصه گفتم هوا رو آلوده نکنم. حتی، برای این که هوا رو کمی تمیز کرده باشم کلی گل و گلدون تو خونه گذاشته ام که دلم خوش باشه. آبشون میدم و کلی زمان صرفشون میشه. دیگه اینکه میرم بورس یک سری بزنم. امروز برای خودم رفته بودم بورس، از کیه دندون تیز کرده ام که امروز یک دونه عرضه اولیه داره. به همه سپرده ام که آماده باشن داره میاد. بعد رفتم میبینم شما واجد شرایط نیستین که یک دونه سهم خاک برسری سیمان بخرین! توضیحاتش رو خونده ام. حس کردم داره میگه به مردم عادی نمیدیم؛ میخوایم بین خودمون پخش کنیم، ولی انقدر غیرطبیعی بود که فکر کردم هیچ چی نفهمیدم: آخه اگر عرضه اولیه است که باید مردم بخرندش! اگر میخوای بدی عمه ات بخره برای چی اصلا تو بورس اعلام میکنی؟! برای چی هی دم به دم به من پیام میدی؟! برید همون زیر کارهاتون رو بکنید! بعدش گفتم من حتما نفهمیدم. رفتم جستجو کردم. دیدم نه، جدا همینه؛ عرضه اولیه رو میارن جلوی چشم ما تو بورس، میدن عمه و دایی و خاله شون بخره، ما هم با لب و لوچه آویزون کارهاشون رو نگاه میکنیم! اصلا انگار اگر ما نگاه کنیم این ها بیشتر کیف میبرن!

بعد از اینکه خوب همه مردم رو تلکه کردن تو بورس، از صدقه ذخیره یکی دو میلیونی قشر پایینی جامعه سود سیصد میلیاردی زدن به جیب، و مردم رو تو باتلاق بورس ول کردند، امروز دارن آخرین دستاویز مردم که تو بورس بمونن رو هم دارن ازشون میگیرن.

هدف هم اینه که مردم رو از بورس حذف کنند! بعد بوی کباب راه بندازن که باز مردم از دور دلشون آب بیوفته، ولی دیگه این دفعه نیان سمت کباب! یعنی اول که همه مردم تو بورس هستند رو بیرون کنن، با زور نقره داغ کردنو شلاق منفی های پشت سر هم و ثابت نگه داشتن قیمت واسه ده-دوازده سال مثل سهام پدیده شاندیز ...

روزی که قراره بزنن تو گوشمون کارگزاری پیغام میده که میدونستی که عدم آگاهی (!) باعث مشکلات تو شده؟! این همه که هی ما رو کتک میزنن، واسه اینه که صندوق بی ارزش ...شون رو  بکنن تو پاچه مردم! یعنی الآن من با کلی مقاومت یا باید برم تو یکی از صندوق های خاک تو سریشون، یا بذارم بانک. چون عملا صندوقهای خاک بر سریشون سودش با بانک برابره. البته میتونم برگردونم سکه، با دو تا سکه ضرر.