آلیسوم

آلیسوم

نیمی من و نیمی همسرم
آلیسوم

آلیسوم

نیمی من و نیمی همسرم

همون چیزی که باید یادت بره

امروز کمرم صاف شد. از بس تو این صفحات وب مطالب قشنگ درباره صنایع دستی ایران پیدا میکردم نمیتونستم این لپ تاپ رو ول کنم. یک چیزایی هم بخصوص اسماشون برام جدید بود. مثلا کپو بافی، یا ممقان دوزی، یا زغره (ژغره دوزی). بخوام لیست چیزایی که برام جدید بود رو بگم قدر همین یک روز که پشت سیستم بودم باید براتون تایپ کنم. اونم که کی حوصله شو داره. اینو گفتم یاد جستجوهای چند وقت پیشم تو نت با کلمات انگلیسی افتادم. چقدر این برندهای خارجی، ترکی، انگلیسیو هندی روی مد و لباسشون کار میکنن. اصلا با هم رقابت میکنن. یک جا میبینی هندیه کد رایگان گذاشته و در عوض داره تبلیغ مد لباس هندیش رو میکنه. انگار برندی هم حراج کرده که اگر کسی تو سایتش به نحوی برام تبلیغ کرد منم مثلا انقدر بهش میدم. چون همونجا که تبلیغ مد هندی رو با صنایع دستیش مثل خامه دوزی میکنه، همون جا هم اسم یک چند تا برند رو میاره. اسم چند ناحیه بزرگ از دنیا رو آوردم، ولی اسم چین و ژاپن رو نیاوردم. اصلا شاید اینا لازم نباشن کسی بهشون بگه. خودشون تند تند انیمه درست میکنن و به صورت عملی با لباس های رزمی و با فرهنگی که توش درهای بسته اقتصادی دنبال کرده یک مد خاصی پیدا کرده اند. نگاه میکنی کفش و صندل چینی و ژاپنی دو نوع متفاوت و متمایزن. به عکس های زنان چینی در شرق نگاه میکنی، کفش یک جور میپوشن. فکر کنم کارخونه همه زن های چینی یکی باشه. انقدر یکنواختن.

در ایران یک مرد نمکی از باستان به ما به ارث رسیده و نشون میده که کفش های زیبایی میپوشیده. حالا نمیدونم ما رسم مد کشورمون از باستان تا حالا دستخوش چه استعماری شده دیگه.

دیگه نگاه کردم این اپلیکه دوزی. خودم حدس میزدم مثلا شاید از Application انگلیسی گرفته باشه. بررسی کردم میشه مثلا Applique. فکر کنم اول فرانسوی بوده. بعد وارد فرهنگ لغت انگلیسی شده و باز در ایران امروز به خودمون برگشته. حالا فکر میکنید به فارسی چی میشه؟

میشه تکه دوزی! انقدر بیکلاس بوده که حتما باید لقمه رو در حد فرهنگ لغت چند کشور انگلیس و فرانسه میچرخوندیم؟ دیگه قسمت شده دیگه.

یا مثلا اون «اچ کردن». بررسی کردم میشه قلمزنی. ترجمه Etching که به فارسی ترجمه می کنن (H کردن یا سونش!).

چرا بر سر فرهنگ زبان فارسی این بلاها میاد؟ یکیش اینه که برامون شاید سخت باشه که به زحمت و رنج هنردست خودمون ارزش بدیم و استفاده کنیم. مدرسه که میرفتم. یک بار سر کلاس گفتم این آشغال رو میندازم دله. روی حرف د فتحه است. همون جا اصلاح زبان رو بهم یاد دادن و از اون موقع به بعد سخت شد این کلمه رو دیگه استفاده کنم. در عوض همیشه میگم سطل آشغال. حتی اگر دو کلمه باشه.

حالا چرا اینو گفتم. برای اینکه میخوام بگم یکی از هنرهای قدیم صنایع دستی ما همین دلوچه دوزی هست. که ترجمه آن میشه آوند آبکشی و بیشتر از پوست و گاهی فلز دوخته میشه.

ماها نه تنها قرار نیست از ساخته های دست خودمون استفاده کنیم، بلکه قرار نیست زبان خودمون رو هم حفظ کنیم.

استفاده از هنر دست دیروز تلفیق هنر و صنعت امروز رو نیاز داره. صنایع دستی و خواستگاه اون که همیشه هست، کمی صنایع بالادستی دست مردم نیست که اونم ایشالله درست میشه.

 اینم یک عکس خوشگل از هنر دیروز که امروز به دست ما رسیده:

تصویر بالا یک عکس از هنر رودری دوزی ایرانیه که بعد از دوخت طرح گل ها با بخیه هایی روی پارچه، با ظرافت با قیچی الیاف زیرین گل ها رو در میارن و در نهایت چیزی مثل شکل توری در میاد.

پنج سالگی ماهان

همسرم مریض شده بود. همه مراقبش بودن. خواهرشوهرم فرنی بادامی براش درست کرده بود. مادرش هم آمد و کلی میوه و آبمیوه اینها برایش گذاشت. گذاشتیمش تو یک اتاق جدا روی صورتش هم ماسک گذاشته. حالا اینم بگم پسرم ماهان هی دور و بر ما میچرخید. میگفت منم میخوام ماسک بذارم. احساس میکنم مریض شدم!

همه اش هم نقشه اش اینه که فرنی ها و آبمیوه ها رو بخوره. یعنی واسه یک بشقاب فرنی یک مریض رو دستم اضافه میشد. اومده ام میبینم پارچه ای که رو پیشونی شوهرم گذاشته ام رو گذاشته روی صورتش یعنی منم تب دارم. همه اش بعضی وقت ها میبینم چقدر بزرگانه اظهار نظر میکنه. میگم دیگه بزرگ شد. ولی اینجور رفتارهاش رو که میبینم اصلا باورم نمیشه تو بعضی زمینه ها چرا به مادرش نرفته. شاید کوتاهی از خودم بوده. براش وقت کم گذاشتم. مریض شد دیگه آدم چطوری مریض میشه. 

بعد دیگه برایش تولد گرفتیم. دلم میخواست بعد از مریض شدنش دوباره تولد بگیریم. این عکس میز تولدشه:

پنج سالش شد دیگه. شماها کجا بودین ببینین. چقدر زود گذشت. کادوها از راست به چپ یکی مال خالش هست، یکی هم مال منه، یکی هم اون یکی خاله ش داده. مامانم هم براش ژاکت بافته.