آلیسوم

آلیسوم

نیمی من و نیمی همسرم
آلیسوم

آلیسوم

نیمی من و نیمی همسرم

چون رو راست بود، یا چون تکلیفش روشن نبود؟

دیروز داشتیم با همسر یک انیمه ژاپنی +13 میدیدیم. مثبت 13 بود چون انیمه بود، وگرنه اگر فیلم بود میشد +14-15. قبلا همسر این انیمه رو یک بار دیده بود و فقط یک قسمت ویژه اش رو خیلی دوست داشت منم ببینم. این قسمتش درباره یک جزیره ای بود که در و دیوارش از کیک ساخته شده بود. همه چیز قشنگ، همه چیز تارت و کیک. بعد همه لاغر، بدون اضافه وزن. حالا چطوری؟ کمی که فیلم جلو رفت نشون داد یک خاندانی هستن با 129 فرزند که برای درست کردن این جزیره قشنگ کارشون غارت کردن جزیره های دیگه است. موقع جشن عروسی هم بی پروا شعر غارت میخوندن: تخم مرغ، آمد. آرد، آمد، و در نهایت میوه آمد. با زیبایی سروده شدن شعر، و آنچه که به ما نشون میداد غارت جزایر دیگه.

بعید میدونم ما ایرانی ها این انیمه رو خیلی دیده باشیم، چون معمولا خانوادگی فیلم میبینیم، و شبکه های داخلی. دیروز، داشتم برنامه به خانه برمیگردیم میدیدم. میخوام بگم ببینید فاصله برنامه های ما با این ها تا کجاست. این برنامه رو اغلب همشهری ها و هموطن ها در داخل و خارج کشور میبینن. یک مجری مسنی داره، که یک روز جلو دوربین اومد گفت: هر راست نشاید گفت، هر راز نباید گفت

یک هم چین چیزی. چند وقت بعد یک باره غیبش زد. تمام عوامل درگیر این شدن که یکی به جاش بیارن. حتی جلو دوربین هم گفتن که این اصلا خانواده اش ایرانی نیستن و رفته خارج از (تهران) یک بار با تهران گفتن و یک بار هم اشاره تقریبا مستقیم به کشور. از بین تمام مجریها تنها کسی جای اون رو گرفت که تا اونجا که من متوجه شده ام، در سازمانی که تکلیف خواهرش مشخص نبود اسم اونو آورد. به نظر میومد اینه که بچه نداره و پس میتونه جاش رو بگیره.

زن مجری (خانوم امیرشاهی) که اتفاقا پزشک هم هست درست روز پرستار اومد. تقریبا بقیه مجری ها هم اومدن. یکی از مردها هم چشم باریک کرد و به هرکدوم یک گوشواره داد. خیلیییییی شیک. چند روز بعد هم، همون مجری که دو تا بچه شیک داشت، اومد و جلوی دوربین گفت: خیلی ها هستن چون روراست هستن در جایگاه خودشون نیستن!

عبارت بسیار زیبایی هست، که وقتی یک مجری (که اگر دماغش رو عمل میکرد زیباتر هم میشد) این رو میگفت، زیباییش دو چندان میشد!

من مونده ام اگر من مثلا روراست به جای اون خانوم امیرشاهی بودم، کسی بهم اجازه میداد همینطوری سه ماااااااااااه کارم رو یک باره تعطیل کنم، یک برنامه و یک ملت معطلم بشن، من برم پیش خانواده ام سه مااااااااه خارج از کشور؟ آیا اون چون روراست نبود، و هی شعر هر راز نباید گفت رو میخوند پس انقدر موفق بود که اینطوری بره و برگرده و آب هم تو دلش تکون نخوره، مگر اینکه مجری مرد چشم باریک کنه و گوشواره به «زن» بده!؟

این طور نبود که اون خانوم امیرشاهی تکلیفش روشن بود؟ تکلیفش روشن بود. جایگاهش رو داشت، به قدری که اگر سه ماه یکباره میپرید کشور خارجه و برمیگشت، جاش رو هنوز باید خالی نگه میداشتن. چیزی که یکی مثل من از شکم که زاده شد نداشت.

همین خود من، چند سال هست اصلا حرف میزنم؟ سی و چند سال عمرمه و نهایتش 10 سال باشه دارم حرف میزنم. از این 10 سال رو 5 سال تایپ کرده ام و از این 5 سال 3 ساله که بیشتر و رسمی تر مینویسم. دو سوم عمرم هیییییییییچ نگفتم و فقط کار کردم. اصلا هدفی برای گفتن، نوشتن و دیده شدن نداشتم. من بیست سالم بود که دخترهای فامیل یکی یکی ازدواج میکردن. دو تا زن دایی همسن خودم دارم که 14 ساله ازدواج کردن (نهایتش 3-4 سال ازم بزرگتر باشن). خاله همسنم 21 ساله (6 سال ازم بزرگتره)، و در خاندان ما 20 سالگی سن ترشیدگی دختره. من قبل از اینکه حرفی بزنم ترشیده بودم، از نظر خاندان.

تکلیفی که روشن نیست، قرار نیست در مورد ازدواج هم باشه. الآن زمین های مثلا اطراف شهرک صنعتی. اونجا پر از آلودگی هست. آلودگیش از آلودگی شهر بیشتره. برای اینکه ببینیم شهرداری و راه و شهرسازی، تکلیفش رو کی روشن میکنه، باید روزنامه های ویژه اونها رو بخریم. تکلیف اونها سالهاست که عجیب روشن نمیشه! باغ هست، بوستان هست، ولی پر از دود لاستیک. بیچاره‌ها، لابد چون روراست بودن انقدر وضعشون خرابه!

در مورد بقیه شهرها هم همین طوره. میبینی، لوله های به چه عظمت آب و گاز از جنوب کشور به سمت تهران تولید کننده میره، و کسی که درکنارش آب هست باید با بشکه آب به خانه ببره، و یا آبش با فاضلابش قاطی شده و یا برای گاز باید گاز مایع با ماشین جابجا کنه.

اینه، وضع کشور ما. در مورد کشورهای دیگه هم همینطوره. ماها نفت به انگلیس میفروشیم، در عوض شتر لاماشون رو که اونم از استرالیا پیداش کرده ان، وارد کشور میکنیم. در و دیوارشون هم که از شکلاته. بقدری هم لاغر هستن که میگیم چرا انقدر لاغرن؟ اونا هم میگن چون ما زیتون زیاد میخوریم لاغر مونده ایم!

آیه قرآن داریم که میگه و اسراف رو برای آن ها تزویر کرد. ژاپنیه که تشکیل شده از چندین جزیره اینطور نمیگه که چون ما راست میگیم پس این وضعمونه. قشنگ میگه چون ما غارتگریم این وضعمونه. بعد، اون وقت من مجله رشد کودک و نوجوان به عنوان مجله کمک درسی میخونم میگه برج بسازیم، چون ژاپن بقیه جزایرش رو ول کرده و همه در یک جزیره جمع شده ان تا در و دیوارش از کیک باشه!

دیگه، برای یلدا کلی کار داشتم بکنم، ولی چون برف اومده بود ترجیح دادم یک یادگاری درست کنم که اینطوری شد:

کنار یلدا یک 1399 نوشته ام که مثل 1211 شده. اونم کنارش 2021 هست که یعنی آینده نگری بشه، هنوز سال 2021 نیومده. اون گوشه سمت بالا هم یک پرنده سیاهه، با این اشیای باستانی چمیدونم جام شیر نشسته و اینا قاطیش نکنید. فرض کنید کلاغه. یک عکس ماهی هم بادست کشیدم:

از بچه ها بدتر. با خودم فکر کردم خیلی خالی شد. ساعت 9 صبح بود. همینطوری تو فکر این بودم که برم دوباره یکی دیگه درست کنم کنارش انار بذارم که برفای یک قسمت به سرعت برق و باد پاک شدن. باغچه هنوز برف داشت که عکس از اونجا گرفتم:

البته، اینم همچین چنگی به دل نمیزنه مخصوصا که از 2021 فقط دو تا 2ش باقی مونده. ولی سبزیش بیشتره دیگه.