آلیسوم

آلیسوم

نیمی من و نیمی همسرم
آلیسوم

آلیسوم

نیمی من و نیمی همسرم

ارثیه پدر ماهان

گاهی استثنا وجود داره. این یک شب رو که سردتر هم هست خواهشا بخاری هاتون رو کم کنید که برای بنده خدایی که با افت گاز مواجه شده گاز هم باشه!

فکرش رو که میکنم این روزها جوون ها (که تا دهه شصت میره) هشت گروی نه زیادی دارن. نگاه میکنی خونه کوچکی یک دونه بچه ای نهایتش و یک بخاری گازی دارن که کاش الآن با افت فشار مواجه نشده باشه!

البته، این یک کاریه که از دست ما برمیاد. اون روز از جای این بلوک های گازی شرکت گاز رد میشدم چه بوی گازی می اومد! قشنگ میگفتی اینجا مرکز پخششه! دیگه من نمیدونم مراکز اصلی تر چقدر هدر رفت گاز دارن!

حالا باز ماها باید خدامون رو شکر کنیم یک گوشی هست و یک صدایی! نگاه میکنم این به اصطلاح آدمها این روزها چطور دلشون میاد مثلا در منطقه استحفاظی آمریکا هستن و گاز نورد استریم روسیه رو منفجر میکنن حسابی تو دریا هدر بره! یا مثلا همین کارخانه رنگ آذرشهر آذربایجان! دیشب آخرین آمار 65 نفر مصدوم داشته! یکی دو روزه خبر میاد چمیدونم معدن دامغان منفجر شد و چند تا کشته داشت! بعد هم کارخونه آتیش گرفت!

دیگه اینکه سویه جدید کرونا پخش کرده ان که این یکی اسمش BQ شماره داره و قراره که از واکسنهایی که زده ایم بگریزد و ما منتظریم کی حمله خواهد کرد!

واقعا جنگه! سابقه نداشته من انقدر در مضیقه بودن جوان ها رو ببینم و انقدر هم به صنایع حمله بشه. میگن هرچی لعنت داریم رو به آمریکا بفرستیم!

دیگه همه خوبن. گفتم کمی از همسر دهه شصتیم بنویسم. حالش خوبه. دعوا نداریم فعلا. از بس دیگه از این و اون شنیدیم سیریم!

حالا از پسرم هم مفصل بعد از تولدش مینویسم که بیست و سومه. اونم حالش خوبه و ما روزشماریم این کی بزرگ میشه! به باباش رفته دیگه. البته نمیشه گفت ذاتا بوده! دلیلش هم اینه که علایق پدرش از همان بچگی منجر به جمع کردن یک آثار باستانی شده و این هم دیگه دیده و یاد گرفته. مثلا از این آدامس های مثل تتو باباش زیاد جمع کرده بوده و الآن هم خداروشکر هنوز هستن. این همون ها رو میخوره و به در و دیوار میزنه! مثال دیگه ش هم این علاقه پدرش به تیم های آبیه. سر این هم کلی خاطره داره. نگاه میکنی اصلا براش مهم نیست فوتباله یا والیبال و اینها. مهم اینه که تیم باشه و رنگ لباسشون هم آبی. این به همون علاقه نشون میده!

بابایش بعد از مدتی کلا از فوتبال خیییلیی بدش اومده. برای همین خیلی سعی کرد پسرش فوتبالی نشه. با این وجود این ارثیه علاقه به رنگ آبی رو برای بچه ش گذاشت.

ارثیه که فقط علاقه نیست. یک چند تا تابلو هم از همون بچگی جمع کرده. من یک مشت کاغذ تقدیمش اضافه اونها کرده به عنوان جهاز داماد و عروس هر جا میریم همون ها رو میبریم!

عتیقه ان! یکی این خط ریز من رو دوست داره و یکی من عشق آبیش رو دوست دارم. خسیس هم نیستیم. حالا یک وقت شما خواستین از این دستخطهای خودم براتون عکس بگیرم بذارم. یک عکس هم من پیشدستی میکنم از تابلوی مورد علاقه همسر میگذارم اینجا:

این عکس اجدادمونه! همسر بچه بوده جمع کرده و تابلو کرده. یک کاری کرده من دیگه در تربیت فرزند نه نگم! این تابلو رو با خودمون همه جا میبریم! بچه رو هم همه جا باشگاه آبی رنگ ها ثبت نام میکنیم!  پسر رو نباشد کو نشان از پدر تو بیگانه خوانش نخوانش پسر!

دخترها تا این حد نمونه ندارن. یعنی خداروشکر بچه من دیگه دختر نیست. وگرنه من کلی کاغذ دست نویس داشتم ارثیه دخترم. در عوض این پسرم ماهان، کلی عکس جمع آوری شده از باباش داره و کلی هم از حتی پدربزرگش در همین سنین کودکی که یادش میدن چطوری خودش رو هی جای اینها بگذاره و فیگور بگیره! فعلا که همه اش فیگوره تا ببینیم بعد چی از آب در میاد! چون این هنوز از نظر باباش سنش کمه و باید باز این باباش برای بعدنش تمرین بدنسازی بذاره.


اوچ، I Love You for Ever

چند روز پیش جشن تولد یکی از دوستان ماهان بود. میز تولد که چیده بودن خیلی ساده بود. مثل این روزها که باب شده پفک ها رو برا بچه ها جدا تو بشقاب بگذارن یک چند تا پفکی سیخ زده بودن و اندازه خوردن بچه ها رو مشخص کرده بودن. بعضی مادرها کمتر دوست دارن که بچه هاشون پفک بخورن برا همین اندازه رو مشخص میکنن. بعضی ها هم دیگه بیشتر تو لیوان میگذارن. من خودم شخصا کمتر میخورم و دوست هم ندارم اصلا بچه ام پفک بخوره.

حالا رو میز این مادره مجسمه عشق خارجی گذاشته بود که خودم هم داشتم. رویش نوشته love, for ever! من عکس مال خودم رو میگذارم.

مجسمه عشق نیمیمن- آلیسوم

مال این بنده خدا طلایی بود. اون روز تو همین خیابون مفتح مشهد دیدم کلی از این مجسمه ها داشتن رنگ میفروختن. میگن از چین وارد میشه! منکه باورم نمیشه. آخر هم خودمون تولید میکنیم و هم انقدر نازک هستن که فکر نکنم بصرفه از چین وارد کنن! حالا شاید اون خمیر چینی اش رو از چین وارد میکنن و چون نمایندگی هستن قالب خارجی هم برایش میزنن!

این ماهان این روزها کلی تجربه جدید داشته. یکیش این بود که رفته برامون توله گربه پیدا کرده که یک چشم داره. اومدیم بهش غذا شیر بدیم دیدیم قبول نمیکنه. به جاش خیلی سروصدا میکرد که برش گردوندیم سرجایش. خوشبختانه موقع شب مادرش اومد و چند وقت بعد هم تو بارون ها اسباب کشی کردن رفتن! از نظر من که خیلی شانس آوردیم مادرش بچه رو برد! اینم عکس گربه حنایی:

بچه گربه آلیسوم- نیمی من

امیدوارم که بتونه با یک چشم خوب ببینه و یا اون یکی چشمش خوب بشه!

ما تو همچین حال و هوایی دیروز بیرون رفتم میبینم واسه ویتامین دی خریدن داروخونه چی اسم و فامیل میپرسه و کلی بازجویی کرد که چرا داری 4 تا بسته می خری ! موقع برگشتن هم هر کی چهارنفر می دید نزدیک هم میشن فکر می کرد تجمعه! شدیم بازیچه اروپاییه، برای اینکه وسط جنگ جهانی سوم، مثل همه جنگ های جهانی و غربی تو ایران آش شله قلمه کار باشه و بیاد اینجا رو بکنه میدون موش دوندن خودش. انقدر بازیچه که هر وقت بگه بریزید تو خیابونا جدا یه عده راه می افتن تو خیابون و اگر کسی نیاد هم یه موجودی رو بهش بمب می بندند که خبر درست کنن. همون دیروز خبر جدید اومد. حمله وحشیانه یک موجود در پوست مرد، که نقش آرزوهای اروپایی های مرد کش رو بازی میکرد. تصاویر خشونت مرد را با سلاحی نشون میداد که سلاحش خیلی بزرگ بود (مسلسل با 60 گلوله) و راه افتاده بود تو صحن های مختلف حرم شاهچراغ و همینطوری معماری زیبای حرم رو میدیدی و همینطوری تق تق گشتن و پیدا کردن مردم و همینطوری کشته شدنشون!

تصاویر بسیار زیبا و مردم هم بسیار آروووووووووووووم تق تق میمردن. مردن و کشته شدن و تعداد کشته شده ها خیلی زیبببببببببببببببا و گیم وار (I lov Game!) مردن! اوچ

حالا چرا اسم اروپا رو میارم! دلیلش اینه که بازی دیده ام از سالهای 2000 به بعد که اینها رایگان تولید میکردن و همین تصاویر زیبا رو نشون میدادن و بعدش میرفتی جای دو تا زن مرد کش که لخت بودن و کنار حوض زیبایییییییییی توپ بازی میکرن! این با اون سینه دو کیلویی آویزونش توپ میداد به اوون و اون هم همین طور! مرد کش بودن هم به این دلیل که دستت بهشون نمیرسید! فقط میدیدی و لب و لوچه ت آویزون میشد!

دیگه ما همینطور لب و لوچه آویزون به اروپائیه گفتیم بده بقیه ش رو بده. اون هم هی برامون بازی تولید میکرد و حتی یادمون میداد که چطوری بازی درست کنیم. ازجمله بازی هایی که یادمون میداد این بود که نماد دست حضرت ابولفضل رو که ما بعنوان نماد دست بریده ایشان در جریان کربلا میدانیم رو به عنوان نقش دشمن بندازه جلومون و با سلاح نشانه بگیریم!

ها دیگه همه چی بلدن! هم بلدن بازی تولید کنن، هم بلدن بازی تولید کردن یادمون بدن و هم بلدن خیییییلی عادی و در جریان اتفاقات روزمره و عادی زندگی ما بیاند و بکشند و بخورند و ببرن!

عادی شده که با مرگ هایی مثل کرونای آمریکایی و آنفولانزای اسپانیایی بمیریم! از ما دفاع و از اونها حمله!

حزب توده چین برای ما خمیر گل چینی میفرسته و ما در ایران love for ever به هم تقدیم میکنیم. آبرکرامبی (ABERCROMBI) آمریکایی میاد و به ما یاد میده چطور بولوز آمریکایی تنمون کنیم. اروپایی هم گیم درست میکنه و مثلا شاهچراغ رو سالها قبل از حمله دیشب، که منجر به کشته شدن 15 نفر و زخمی شدن شماری شد ترسیم میکنه و بهمون یاد میده که چطور بازی کنیم و سینه زن ببینیم! فقط ببینیم هم چون دستمون بهشون نمیرسه!

Och I Love You for Ever!