آلیسوم

آلیسوم

نیمی من و نیمی همسرم
آلیسوم

آلیسوم

نیمی من و نیمی همسرم

برف

امروز یک حس برفی داشتم. بیشتر حسش بود، مخصوصا که از پنج شنبه این جا برف اومده. با بیرون اومدن ماشین ها از برف کم شد، ولی چون فکر میکردیم فردا جمعه استو ماشین کمتری درمیاد احتمالا، گفتیم لابد فردا که بلند میشیم کلی برف نشسته غافلگیرمون میکنه، که نشد.

قدیما، مخصوصا خونه پدریم که بودم خیلی راحت تر بودم. فقط خودم بودمو مدیریت خودم. جای همه چیزو حفظ بودمو خیلی روتین زندگیم رو غلطک افتاده بود. خونه مون هم ویلایی بودو من یک سیستم گلخانه طبیعی تو اتاقم داشتم. اصلا نیازی به عطر و تهویه هوا و این ها نداشتم. ولی از وقتی با همسرم زندگیمونو تقسیم کرده ایم، کارام چند برابر شده. اصلا یکسری کارها هم به بقیه کارهام اضافه شده اند، مخصوصا که آپارتمان میشینیم. کار هر روزم کاش فقط اون آب پاشی و جارو کردن راه پله های دم در بود. همسر که هر روز تو حمومه، کافی نیست. من یکسره باید اسپری خوشبو کننده هوا و بوگیر پا بخرم. نمیشه هم که جلو چشم فامیل. میان در میزنندو ببینن خونه بوی مرد میده، بده دیگه! حالا این اسپری ها هم خودشون بو حشره کش میدندو شاید اصلا ضرر هم داشته باشن، ولی خب ترجیح میدم خونه این بو رو بده تا بوهای دیگه!

دیگه براتون از پسرم بگم. قربونش برم، یک کفشایی براش خریدیم که وقتی راه میره باهاشون چراغاش روشن میشه. بعد بوق بوق صدا میده و کلی باباش براش غش میره. برا پسرم خیلی نگران نیستم. هرچند خب، تک پسره و نمیدونم چطوری مستقل باشه. مخصوصا که همه اش هم هی سعی میکنه رفتارای اینو اونو تقلید کنه. اگر آمیب بودمو پسرم عین خودم میشد، مشکلی نبود. ولی گاهی میریم خونه فامیلو بچه که میره با پسراشون بازی میکنه کلی چیز بد یاد میگیره. مثلا همین دیروز، رفته بودیم خونه همکار همسرم. خودش خیلی مرد مستقل و شجاعی هستا، ولی پسراش انگار زن بزرگ شده اند. خیلی اتفاقی همین دیروز یک نامه عاشقانه از پسرش دیدم. نامه رو همینطوری مچاله کرده بود، انداخته بود کنار سطل آشغال. وقتی داشتم لباس ماهانمو عوض میکردم، اونجا دیدمش. روش نوشته بود: سلام بابا ببخشید که نتونستم بیام سرقرار و من خیلی به حرم نیاز داشتم و بعدش برمیگردم سرکار و دوستت دارمو شما درست میگین من باید مرد باشم. خداحافظ.

خیلی بدم اومد از نامه اش. نامه اش یک طوری بود! اینا که با پدراشون اینطورین، با مردم دیگه چطور میخوان سوسول بازی دربیارن. واقعا، اصلا تا مدتیه فقط میخوام پسرم پیش خودم باشه و به حتی پسرای همکار شوهرم هم نزدیک نشه.

نظرات 2 + ارسال نظر
مامان چیچیلاس سه‌شنبه 5 آذر 1398 ساعت 16:15 http://Mamachichi.blogsky.com

به خدا بازم نفهمیدم چرا بد بوده اصلا یعنی چی به حرم نیاز دارم و ربطش به نگاه بازتری و ایناچیه؟ تو خیلی توضیح دادی حتما من خنگم

احتمالا به خاطر اینه که تا حالا با شبیه این آدما هم روبرو نبوده ای.

مامان چیچیلاس دوشنبه 4 آذر 1398 ساعت 10:29 http://Mamachichi.blogsky.com

نفهمیدم چرا نامه اش به نظرت بد بود

جزئیات یک رابطه پدر پسری خیلی زیاده. حتی اگر پسر پدری باشی که دائم در سفره، که در مورد ما اینطوری بود، هم وقتی موضوع کار، اشتراک کاری و همزمان خانوادگی پیش میاد، باز هم نامه نگاری به این صورت معنی نداره.
نکته نامه رو شاید اینجا خوب نرسونده باشم. اول نامه نوشته بود من خیلی به حرفامون فکر کردم. بعد هم نوشته بود که میدونستم قرار داشتیم، ولی نیومدم.
پسری که برا باباش مینویسه من به حرم نیاز داشتم، نوعی حرف اضافه و شایدم تاکیده! مشخصه که موضوع خاصی در پنهان هست و توسط پسر هرگز آشکار نخواهد شد. این نوع رابطه، نوعی رابطه بازاری و خریدارانه است، که من در قالب فرهنگ اجتماعی هم ازش خوشم نمیاد، چه برسه به اینکه در جای صمیمی تری مثل خانواده بخواد مرسوم باشه، که متاسفانه امروز همینطور شده.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد