آلیسوم

آلیسوم

نیمی من و نیمی همسرم
آلیسوم

آلیسوم

نیمی من و نیمی همسرم

خاطره من از ماهانم کنار قورباغه

دیروز یکی از همکارام تعریف میکرد که رفته حرم حضرت ابوالفضل و یک عده که زندگیش رو خراب کردن نفرین کرده. من همون جا اعلام موضع کردم و ناراحت شدم.

خود من بشخصه دارم کسایی که جاش بود نفرینشون کنم، ولی این کار رو معمولا خودم نمیکنم. اشاره نمیکنم که دیگران هم بکنن. کلا همونطور که امامها نفرین رو نکوهش کرده ان من هم همینطور. اون روز پرسیدم این کی بود که زندگی اون دوره مون رو خراب کرد، گفتن فلانی. گفتم چه خوب یادت مونده، من فامیلش رو یادم رفت.

نگاه کردم خیلی ها دهه شصتی مثل ما زندگی آسونی ندارن. یکی میبینی یک دهه پیش شوهرش بچه میخواست مثل خودم، و حالا نمیخواد. دلیلش هم زیاد بود برای اینکه به بچه نرسن. باز برعکس حالا مثلا من بچه بخوام شوهرم نخواد خوبه؟ این وسط هم باز یکی پیدا بشه بگه من حالا به اونجا رسیده ام که این وسط زندگیتون میتونم کارهایی بکنم!

سخت نگیریم. یک جوری کنار میایم دیگه. به قول شاعر یک چیزی میشه دیگه.

حالا پس بگذارین از عکس پسرم ماهان رونمایی کنم. این عکسش رو کتاب مهم زندگیمه که یک نسخه هم ازش بیشتر ندارم. خدا زیادش کنه.لااقل دو تا داشته باشیم ازش گم نشه!

کتاب ده قرار مهم برای زندگی مشترک رو من سال 91 خریدم. یک بار دیدم کاغذاش داره خراب میشه جلد کادوش کردم با گل های صورتی. یک بار هم یک سیب خریدم که رویش عکس برگردون دو تا سیب سبز و قرمز بود و اون رو هم چسبوندم جلد اولش. حالا کاری که امروز کردم متفاوته و عکس نقاشی پسرمون ماهان رو رویش در حالی نقاشی کرده ام که کنارش یک قورباغه روی آب برکه با نیلوفر آبیه. سفر دوست دارم با هم یک همچین جایی بریم، ولی بیشتر دوست داشتم جای خونه مون همین قورباغه ها و برکه باشه

امتحان کنید. من میتونم بگم معجزه میکنه. ماها لایق یک زندگی خوب تو همچین شرایطی هستیم. بارون و برف بیاد و اطرافمون پر از نوزادهای قورباغه بشه که با خودمون بگیم بچه ماهی هستن یا بچه قورباغه! اونقدر زیاد که کنار خیابون آب جمع میشه سریع فصلش که بشه قورباغه ها زاد و ولد کنن. بعد هم ماها بجای اینکه ببینیم پاکبان ها پارچه و لباسو پلاستیک از وسط دار و درخت کنار خیابون برمیدارن، دارن بچه قورباغه برای کسب درآمد جمع میکنن

دیگه الآن داره فصل عوض میشه. من نگاه کردم شهرداری جای ساختمونش کنار درختها گل رز کاشته بود. برای خودشونه، ولی برای ماها هم هست. استفاده میکنیم. اصلا قدیم جای خونه ما بهش میگفتن خونه باغ. درستش هم همینه که نوع زندگی شهری متفاوتی داشته باشیم. بریم نهال بخریم گردو بکاریم. جای در خونه مون رو سبز کنییم و نوعی بشه کسب درآمد کنیم. اون وسط بچه هامون هم خودشون مثل همین دار و درختا و قورباغه ها بزرگ میشن دیگه. الگوشون میشیم و اونا هم یاد میگیرن.