آلیسوم

آلیسوم

نیمی من و نیمی همسرم
آلیسوم

آلیسوم

نیمی من و نیمی همسرم

اجاره ها وحشتناک زیاد شده

اجاره ها وحشتناک زیاد شده. صاحب خانه ها فقط در صورتی اجاره میدن که مجبور باشن. الآن ودیعه اجاره معمولی در حد خرید یک ماشین معمولیه. ایران اینطور نیست که کسی اجاره بده چون شغلش اینه. اینجا اجاره میدن چون مجبورن! اصلا خونه کلید نخورده سودش بیست درصد بیشتره

تنها حالتی که باعث شد ما حس کنیم جابجا شدیم همین بود که مجبور شدیم از این محله بریم. از محله رفتیم یک جای خیلی دووور. جایی که تا وارد منطقه اش میشی (منطقه 12 شهرداری) بلافاصله کلی دود و خاک عجیب تو حلقت میره، حتی با ماسک. دیروز شانس آوردم یک تیکه نون تو کیفم بود. تا به منطقه رسیدم نون خوردم خاک ها و دودها برن پایین. دیگه جای بلوار شاهنامه حسابی ایمن شده بودم.

از وقتی از وسط شهر اومدیم این طرف فقط تفاوت ها و کمبودها رو میبینم. ماهان که دیگه حسابی غریب شده. تا یکی میاد حسابی خوشحال میشه و موقع خداحافظی هم طولی نمیکشه که میزنه زیر گریه و ما باید دلداریش بدیم. بعد از اینکه ماهان زد زیر گریه و چشماش اندازه یک بشقاب شد انگار دعوا تو زندگیمون افتاده و هر هفته بعد از سالها من و همسر تازه همدیگه رو میبینیم. وسط شهر که بودیم اسم همسر امید و آرزو بود و حالا انگار برباد رفته و افسردگی گرفته. اون روز دندون ماهان عفونت کرده بود باید میبردیمش دکتر. قشنگ تا جای بلوار شاهنامه رفتیم، چون نزدیک ترین درمانگاه اونجا بود. میخواستیم از جای دانشگاه فردوسی دور بزنیم مجبور شدیم تا بعد از فلکه تلویزیون حدود 6-7 کیلومتر رانندگی کنیم. همه چیز رو برای وسط شهر طراحی کرده ان. وقتی میخوای تو ایران زندگی کنی تا حد امکان باید بری وسط؛ وسط شهر، وسط کشور، وسط پایتخت. قشنگ باید قطر و عمود منصف رو حساب کنی و بری وسط. چون حتی خرید اینترنتی هم در این شرایط به نفعت نیست. تغییرات اداره پست متناسب با شرایط الآن نیست و جایی مرکزی برای پیگیری مرسوله ها اطراف منطقه در نظر نگرفته. حتی بخش خصولتی دولت هم به جز محدوده اراضی زیر سی-چهل سال پیش رو نپذیرفته. اینترنت و مخابرات طوریه که انگار رفتی تو زیرزمین؛ هر چند وقت قطع میشه. با این شرایط قبلا کسی ازمون خبری نمیگرفت. حالا حتی تلفنی هم زورشون میاد هی وسط مکالمه قطع بشه. دانشگاه فردوسی به عنوان یکی از مراکز توسعه، خودش و زمین های اطراف رو درنظر گرفته و حتی پارک علم و فناوری جای منطقه 12 رو قبول نداره. بقدری همه چیز اون وسط چیده شده که میگی آخر تو چه عقلی داشتی بری جای دور با این شرایط و آلودگی هوا. حالا فکرش رو بکنید اینها که میرن پول حسابی میدن با این گرونی زمینها، مثلا شهر جدید گلبهار چی میکشن. باز از اون بدتر شنیدم عده ای کانکس نشین شده ان تو این چند روز و حتی بعضیا هم رفته ان ترمینال ها و زیر پل دارن زندگی میکنن! یک بار خونه ها سال 97 گرون شد و یک بار حالا. سال 96-97 خانواده های جوان بیشتر مشکل تامین غذا رو داشتن و مسکن رو میتونستن یک کاریش بکنن. حالا باید ببینیم کیا رفته ان دارن زیر پل زندگی میکنن و غذاشون که هیچ اصلا.

میگن مترو میزنن. از اونطرف قطار شمال-قوچان بیست ساله که رو زمینه! هنوز که خبری نیست و اگر خبری باشه اولویت با جاهای دیگه مثل الهیه است. هرچند همین هم اگر بزنند باز وضع منطقه ما بهتر میشه.

اگرچه او را دوست میدارم، ولی این رابطه آنی نیست که بدرد من بخورد!

پدر همسرم برای اینکه حرفی زده باشی و اون نشنیده گرفته باشه یک طور دیگه حرفتو پس میده! مثلا میگی من Home sick میگیرم و ترجمه فارسی آن میشه بیماری دور از وطن، اون جواب میده بله در خانه مریض میشی اگر این کار رو بکنی! ترجمه به معنا رو تحت الفظی میگیره!

دیروز همسر گفت برو کانال این پدر شوهر رو دنبال کن! گفتم نمیکنم پر از توهینه! مثلا از توهین هاش اینه که راست راست عکس یک مرد سیاهپوست رو گذاشته کنار یک زن سفید پوست که ازدواج کرده ان و کنارش هم یک موز گندیده سیاه شده گذاشته که چسبیده به یک موز زرد تازه و رسیده!

چقدر آدم حرصش میگیره؟! خیلی. خیلی کارهاش و پست هاش توهین های اینجوری داره. این هم حاضر جوابه. تا میگی مثلا اینطور، اون زودی جواب میده اون طور! مثلا میگی نگاه کن در سال 1350 شمسی هنوز پوشش لباده بین مردم کشور ما مرسوم بوده، این چی جواب میده؟ میگه، بله در این سال کاوشگر هابل داشته فلان تصاویر رو برای ایران میفرستاده زمین!

اصلا در نظر نمیگیره که اون هابل روی خون کی ها بلند شده! اصلا در نظر نمیگیره که تاریخ چی گفته، یک طوری جواب میده که انگار مثلا ما تو اون پوششه موندیم و این چون دیگه این پوشش زیرپیرهنی رو انتخاب کرده پس پیشتازتر در موفقیت شده!

به پسرش میگم این چرا رفت این پوشش رو انتخاب کرد، چرا مثلا نرفت مثل اون کانال که دنبال کننده بیشتری هم داره پوشش موجه تری به خودش نگرفت! دیگه پسرشه دیگه، چی جواب میده؟ میگه دلنشینی تو، برای کلفتی، نه برای اینکه زنم باشی. زبان انگلیسی خوبه که تو رو فراتر از جغرافیا کنه!

بهاره رهنما این روزها ازدواج سومش رو با مرد عربی رقم زده. یک جا نوشته بود سگ ها از مردها بهترن! این حرف رو چون تو فضای مجازی و اون هم از یک چهره میشنویم انتظار نداریم، ولی خب حرف عامیانه است. عامیانه راحت میگن همه مردها سگن. شایدم تا حدی حق دارن. اینکه مثلا همین شقایق دهقان (جاری سابق بهاره رهنما) بگه من الآن باید چهره ماندگار معرفی میشدم، چرا باید شوهرم من را ممنوع الخروج از کشورم کنه؟ اگر زن باشی بهش حق نمیدی؟! چرا حق میدی، میگی اگر همین مردها بهشون قانونی حق بدی که دیگه برای جراحی زن اجازه دارن که به زن اجازه ندن، از این حقشون راحت استفاده میکنن. حالا این شقایق دهقان گفته من از این مرد که اون روز ممنوع الخروجم کرده طلاق گرفتم!

مرد اگر یک سری بدی های عرفی داشته باشه که قانونی هم باشه مثلا در کشور ما، تحمل کردنش یک حدی داره. یک حدی. اینها که ازدواج نکرده ان نیان جواب بدن. فقط اونهایی که ازدواج کرده ان و به راحتی زن خانه دار در این کشور شده ان بگن که چند درصد افسردگی گرفته ان. افسردگی زنان خانه دار دو برابر مردانه. حالا شما فکر کنید شوهر شما مردی باشه که افسردگی خود خواسته هم داشته باشه. اصلا میخواد که افسرده باشه. مثلا همین همسر من رو فرض کنید: میگه امان از این روزگار، میخوان سایت فلان رو برای عرضه و نمایش دو تا زن به عنوان کالا ببندن. من میگم چه بهتر، جا برای من بیشتر باز میشه! این زودی طرفدار حقوق بشر میشه و از جمع حمایت میکنه و میگه میدونی چقدر شغلها به این سایت وابسته اند؟! میدونی چند نفر با این کار بیکار میشن؟! این یعنی همسر منه، از همه بیشتر باید منو درک کنه، این داره از حق عامه در برابر حق من که اگر این سایت بسته میشد و سفارشی سازی نشده بود و من در رقابت باهاش موفق میشدم دفاع میکنه! اصلا خودش هم حرف رو پیش کشیده! نگاه میکنی افسردگی مسری رو پیش میکشه و دفاع هم میکنه! مرض نداره!؟

تحمل آدم یک حدی داره. نوشته بود، مظلوم ترین آدم روی زمین زنی هست که به خاطر بچه بخواد از بقیه آرامش هایی که میتونست با همسر و شوهرش داشته باشه بگذره، شاید الآن این مظلوم ترین من هستم!