آلیسوم

آلیسوم

نیمی من و نیمی همسرم
آلیسوم

آلیسوم

نیمی من و نیمی همسرم

همه روابط خاص من

داشتم فکر میکردم که صاحبخونه قبلیمون خوب بودن. عکسای بچگی هاشونو هم دیده بودیم. مثلا یک عکسی داشتن همه بچه ها تو تصویر طبیعت ایستاده اند کنار دو نفر مردو وسط این دو تا. حتی یکی دو تا از دخترها هم دستشون بره گرفته اند تا بیفته تو عکس. صاحبخونه قبلیمون سید بودن. اول باور نمیکردم که از این حیاط خونه مون انقدری آلبالو درمیومده که به همسایه های دیگه هم بدن، ولی بعدش که خودمون کلی درخت میوه از توش درآوردیم به نظرمون درست میگفت صاحبخونه مون.

دخترای اون خونه شوهر کردن. شاید به خاطر فکر کردنو بابرنامه بودن صاحبخونه، حتی رو موضوع عکسای خانوادگیشون. درسته که صاحبخونه مون تاجر بودو البته پولدار، ولی بیشتر به نظرم نظمش در روابط اجتماعیش باعث شده بود که حتما همه اعضای خونواده یک سرو سامونی هم بگیرن. اونا رو هم نگاه میکردم تبریزی بودندو تقریبا نسل اول مهاجرتشون به مشهد، ولی با همون چند تا فامیلشون تو مشهد از نظر برقراری رابطه هدف داشتن. مثل ما انقدر جو زده و اینو جدا کن، اونو جدا کن نبودن. البته، شاید اگر هر دامادی میدید مثلا من انقدر تاجرم حتما دامادم میشد...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد