آلیسوم

آلیسوم

نیمی من و نیمی همسرم
آلیسوم

آلیسوم

نیمی من و نیمی همسرم

شعر کودک

همسر خیلی فوتبال دوست داره. نه اینکه وانمود کنه ها، واقعا دوست داره. این طوری بگم که این زمین چمن برا من فکر میکنم یه معنی متفاوتی نسبت به بقیه پیدا کرده. اصلا برام مثل فرش خونه و اسباب وسایل زندگی شده. هرچند که خب، امیدوارم زندگیمون با این همه هیاهو در تعادل بمونه.

امروز خیلی دنبال شعر کودک برای ماهانم گشتم. از شعرای معروفی مثل پاییز (پاییزه پاییزه برگ درخت میریزه و اینا) گرفته تا شعرای دیگه. فکر نمیکردم انقدر این کودکی برا بچه ها سخت باشه. چون نتونستم حتی یک وبلاگ دوستانه و یا کانال درست و حسابی برا پسرم پیدا کنم. با این وجود، یه شعری هست که چشممو گرفته. این شعر از مولاناست. از این جهت میگم که خودم بچه بودم، پدر مادرم با کتابای قطور مثنوی و حافظ سعی کرده بودن ماها رو بزرگ کنن. مثلا کتاب بزرگ حافظ رو میگرفتندو سعی میکردن بهمون کمک کنن بیشتر شعر حفظ کنیم. یادمه بیشتر از اینکه به حفظ کردن توجه داشته باشم، همه اش چشمم دنبال یک ذره هاشور بالا و پایین کتاب بود تا ردشو بگیرم. الآن خب، البته نسبت به اون موقع راحت تر شده. علاوه بر همون رادیو و تلویزیون که سرجاشون هستن، فیلم های رنگی و متحرک شعر کودک تو اینترنت زیاد هست، و کتاب داستان ها هم بیشتر و متنوع تر شده. بچه ها هم وقتی میبینن که چند نفر مثل خودشون دارن شعر میخونن، تکرار میکنندو زودتر یاد میگیرن. ولی خب، این شعر کودکانه مولوی که پیدا کرده ام، بیشتر برام جنبه نوستالژی داره تا جنبه آموزشی به پسرم ماهان.