آلیسوم

آلیسوم

نیمی من و نیمی همسرم
آلیسوم

آلیسوم

نیمی من و نیمی همسرم

اتاق من

اتاق من از همسرم جداست. ماهان یه عالمه کیفو عروسک و اسباب گذاشته برام تا بندازمشون. دیگه نمیخوادشون. از حالا به باباش رفته.

منم دلم نمیاد. همونطور که دلم نمیومد کارت جشن تولدش رو بت من انتخاب کنم. خواستم خودم یک چیزی انتخاب کنم که ایرانی تر باشه و به خودم بخوره. خواستم یک چیزی مثل مرد هزارچهره خودمون ایرانی باشه. با دقت کارتها رو درست کردم، ولی یکیشون خط خطی شد. حالا یا باید به هیچ کی ندم، یا اگر بدم احتمالا اونم بهش برمیخوره و نمیاد.

دور از چشم همسر اسفند دود دادم. همسرم زود عصبانی میشه. البته نه همیشه. از حنا و اسفند دود دادن بدش میاد. منم وقتی اون نیست این کار رو میکنم. اون روز به خودش عطر زده بود. فقط بهش گفتم لباستو عوض کن. هرچند که دیگه بوی این عطر خفه مون کرده بود. اول فکر کردم تو هوا عطر زده، ولی دیدم عطر رو روی خودش خالی کرده. آخر چرا این مردا به تناوب انقدر بی فکر میشن!

ما زن ها هم آدمیم. شاید اون اوایل جلوی خودش رو بیشتر میگرفت. ولی الآن راحت تر شده. راحت عصبانی میشه، راحت! نمیدونم چی بگم.

حالا صبح هم بلند شده زیر چشماش سیاهه. نه به فکر خودشه، نه به فکر ماها. کی گفته که مرد بد فقط مرد معتاده.

میگن این به این بیشتر مربوط میشه که زنان از مریخ اومده ان، مردا از ونوس. ولی واقعا، به نظر من بیشتر به نوع تربیت مربوط میشه، اینکه پدر مادر شوهرم اینطوری ازش خواسته ان تربیت بشه، و پدر مادر من هم ازم خواسته ان اینطوری که هستم تربیت بشم. به من سخت گرفته ان، و به همسر آسون. نتیجه ش به قول خودشون من جبرا سنگ زیری شده م، همسرم هم نمیشه کاریش کرد. هرقدر دوست داره رو خودش عطر خالی کنه.