آلیسوم

آلیسوم

نیمی من و نیمی همسرم
آلیسوم

آلیسوم

نیمی من و نیمی همسرم

ماهان خودساخته

آخرای رمضانه، دیشب آخرین شب قدرش بود. دارم رو یادگیری طبیعت و پرندگان ماهان کار میکنم. اینم یک اسباب بازی پرنده داره که خیلی دوستش داره و من باید مواظبش باشم گمش نکنه. یک چندتا تمبر داره و یک دسته کارت که به اسم پرندگان و عکسشون امتیاز میده. تو این چند روز عید این هرکی رو گرفته یک دست هم باهاش پرنده بازی کرده

دیروز هم با من بازی کرده. نگاه کردم عکس کبوتر قمری گذاشته که  زیرش هم نوشته فیلدساکسون بر وزن آنگولوساکسون. انگار یک انگلیسیه که اینو درست کرده‌، وگرنه دقیقا عکس همین کبوتر قمری های خودمونه. کارت های امتیاز دیگه ش هم همینطوره. عکس کریستن رونالدو داره و واقعا طرفدار زیاد هم داره. رونالدو  که با پرسپولیس ایران مسابقه داشت رو یه هتل بالای کوه ها گذاشته بودن. بعد عکس گرفته بودن از بالا آمدن مردم از کوهها تا اینکه برسن به هتل. همون عکس کلی بعدا ازش استفاده تبلیغاتی شد و حتی جامعه متقلب هم ازش استفاده کردن تا این حضور مردم بالای کوهها رو به نام شرکت و موسسه خودشون کنن!

من خودم برای اینکه بین این مردم باشم خیلی رو توهم خودساختگی ام کار کردم. امیدوارم پسرم هم مثل خودم دچار این توهم بشه. چه اینکه پدر خودم هم همین توهم رو داشت، تازه اون از من بیشتر توهم خودساختگی داشت. وگرنه اگر ما دچار این توهم نبودیم بین این ملت چطور میخواستیم خودمون باشیم و یا احساس بدی نسبت به اطرافمون پیدا نکنیم. اون مغازه های بالای شهر بریم و مطففین باشند و از ما تا ذره آخرش رو بگیرن و وقتی خواستن بفروشن کمفروشی کنن و ما دچار ضرر و زیان بشیم. اونوقت خوشحال و خندان بین مردم قدم بزنیم و بگیم آنچه که میبینیم این نیست و چیز دیگری است.

کنسول گری ایران در دمشق سوریه رو که اسرائیل با موشک زد، همسر گفت انگار به خاک کشور ما حمله کردند. کنسول گری یک کشور در کشور دیگر به معنای خاک آن کشور در آنجاست. من نگاه کردم قبل از اینکه ما بخواهیم عکس العملی نشون بدیم ملت ریختن تو خیابون و اگر نزدیک کنسول گری بودن حتما کمک میکردن اجساد شهدا رو خودمون جمع کنیم و خوشبختانه از این جهت یار داریم و سابقون السابقون.




حلوای قبل ماه رمضون

من همیشه دوست دارم دستور پخت های جدید رو امتحان کنم. خیلی کتاب آشپزی، ویدئو آموزشی و این جور چیزا از آشپزی هم دوست دارم. امروز یکی از این دستورها رو که خواهر شوهرم برام نوشته بود پختم. مرغ همسایه هم که برای من غازه. این همه دستور پخت حلوا کشیو حلوای سیاه و این طور چیزا داشتم رفتم سراغ این یکی. اول آرد رو وزن کردم 135 گرم. یک ربع باید تفت میدادم. دستور گفته بود بذارینش کنار و حالا 50 گرم کره رو بگذارین روی حرارت تا با شکر ساییده و 5 قاشق آب و دو قاشق گلاب و یک لیوان آرد مخلوط کنید تا خمیر حلوا درست شه.

اولش به نظر مشکل دار نبود. ولی بعد که همینطور جلو میرفتم انگار دستور ناقص بود. دیگه هی هم زدم و هم زدم. میگن خوبه که حلوا دو ساعت هم بخوره ولی من یاد گرفته ام حلوا نیم ساعته یا نهایتش چهل دقیقه ای آماده بشه. دستم درد گرفت. روغنو آبش رو اضافه کردم تا بالاخره بشه چیزی شبیه حلواهای مرسوم. خوب شد همسر نبود بالا سرم وگرنه یه من روغن هم اون بهش اضافه میکرد.

این از حلوای قبل ماه رمضون. دیگه همسر درخت آلو رو هرس کرد. اتفاقی یک دستور سبدبافی داشتم و باهاش یک چیزی شبیه سبد درست کردم که بنظرم از همه ظرف های تو خونه ام قشنگ تر بود. خواستم عکسشو بذارم اینجا خطا میداد. شده سبد خودم بافت. حالا این سبد کج و کوله رو که بعد از چند روز نگاه میکنم یادم میوفته که دو تا سبد با بافت دقیق جمع کرده دارم که اصلا الآن نمیدونم کجا گذاشتمشون. ولی این یکی رو گذاشته م نما نما. شاید دلیلش نو بودنشه. شاید هم دلیلش همینه که خودم بافتمش. اونا با اون همه نظم و ظرافت در بافت عتیقه بدرد نخور و این یکی حسابی قیمتیو کاربردی

بعدا اضافه کرد: این عکسو دیروز نتونستم بذارم:

عکس شب گرفته شده. برگهای درخت های هرس شده مثل درخت گلابی و آلو رو گذاشته ام توش.