آلیسوم

آلیسوم

نیمی من و نیمی همسرم
آلیسوم

آلیسوم

نیمی من و نیمی همسرم

دستگاه اعتیاد

امروز صبح صبحونه مون اینطوری بود:

دیگه برای عکس گوجه روی چاقو گذاشتیم. البته، واقعا یک مدتیه این چاقوهای سر سفره مون انقدر گنده شده ن. قشنگ میوه سیب میاریم سر سفره با چاقو بزرگه دسته قهوه ای سیب خورد میکنیم، و با چاقوی بزرگ دسته سیاه پنیر تو لقمه میگیریم. هر بار هم میگردم دنبال این چاقوها از این ور اون ور پیداشون میکنم. باز دوباره هموون آش و همون کاسه.

جدیدا صاحبخونه مون عوض شده. قبلا پیرمرد پیرزنی بودن، حالا دو تا جوونند. یه مدتیه هم بلند میشیم یا میخوابیم همه اش بوی دود سیگار میاد. از وقتی هم بخاری گذاشتیم و سرپوس لوله بخاری رو باز کردیم بوی دود و سیگار بیشتر شده. دیگه از دیشب بقدری دود سیگار این خونه رو گرفته بود که من عود دود دادم. ولی مگر کافی بود؟

دود سیگار تا صبح خونه رو گرفته بود. تا صبح که خواب بودم معتاد شدم. خواب دیدم جای بانک ملی مرکزی شهر که یک تو رفتگی بزرگه دستگاه های بزرگی مثل شهر فرنگای بزرگ گذاشته اند و ما جوون ها و برادرم اینا رفتیم ببینیم این شهر فرنگا چین چطورین. به محض تست هم معتاد میشدیم. یک جایی داشت مثل نی آب پرتقال، اونو میکردی تو دهنتو میمکیدی و بعدش هم فریبو اعتیاد. شاید تو خوابم دستگاه های تمام اتوماتیک قلیان فرنگی که غربی ها برامون برنامه ریزی میکنند رو دیده بودم. دیگه صبح بلند شدیم. تا الآن که چشمام میسوخت دیگه. حالا خواهرم اومده باهاش در این رابطه صحبت میکنم، میگه اینم حرفه میزنی؟ روحیه لطیف منو باهاش خراب میکنی!

ناراحت شد که حالا خودمون تو دود و دمیم تو هم حرفشو میزنی. کمی بعد خودش به سرفه افتاد. دیگه بلند شدیم تا بریم ببینیم این همسایه جوان که بالا سرمان دود میکنه کیه. مطمئن بودیم کسی اونجاست. وقتی رفتیم، فقط چهار تا آهنو دیش ماهواره اش رو دیدیم!

اینم از همسایه جوان ما.