آلیسوم

آلیسوم

نیمی من و نیمی همسرم
آلیسوم

آلیسوم

نیمی من و نیمی همسرم

به من یاد بده

ما فامیلامون که این طورین که وقتی بهت میرسن، سکوت کاملن. یادمه چند وقت قبل دایی شوهرم اومد گفت: به من زبان یاد بده. منم ساده، کتابمو برداشتمو همینطور هی شروع کردم به یاد دادن.

کمی بعد، در اومد گفت: من دوازده ترم زبان خونده ام! تافلمو هم گرفته ام! {حالا درسته که قبلا بهت نگفته امو، همین الآنم گذاشتم تو خماریش بمونی. تو فقط دانشت از من در مورد همون چند تا تجدیدیم تو رشته تجربیه}

تقریبا همه شون اینطورین. دیگه با خودم گفته ام، منم دربیام بگم شما که خودتون میدونین! منم مثل شما یاد ندارم. جدی! دهنشونو میبندن با یک دست روش، در حالی که یک خنده موذیانه ای ناشی از دونستنشون و اینکه تو نمیدونی که اونا میدونن

خیلی کاراشون زشته.

چند وقت پیش، ما فکر میکردیم انقدر به حسن یوسفامون رسیدگی کرده ایم که اینطوری گل میدن. دائیه اومدو هیچ نگفت که چقدر در این زمینه میدونه. این گونه جدیدیه که تازه ایران اومده؟ اصلا نمیدونه؟ هیچ، همونطوری سکوت زیبا! و لابد، با این پیشینه زیبای روابط اجتماعی که ازشون دیده ایم، مثل همیشه، نگاه عاقل اندر سفیه

بعدا تو تلویزیون که دیدیم فکر کردیم که گونه جدید حسن یوسفه که گل هم میده و تو خونه ها مرسوم شده استفاده شون. یه عکس از گلدونام گرفته ام که میذارم اینجا:

ولی، بعدا که سرچ کردم، معلوم شد همه حسن یوسفا گل میدن. فقط برای اینکه بیشتر تو گلدون بمونه و خشک نشه، گل هاشو میکنن تا غذای خاک حسن یوسف بیشتر به ساقه و برگهاش برسه و بیشتر زنده بمونه