آلیسوم

آلیسوم

نیمی من و نیمی همسرم
آلیسوم

آلیسوم

نیمی من و نیمی همسرم

خانه داری

دو روز پیش یکی از خانوم های همکارم اومده بود میپرسید: عروس خوب سراغ دارین ؟ بعد هم ازش پرسیدن که چند سال میخوای ؟ یک کمی صحبت کردندو من فقط گوش میدادم. حرف خانومه به اینجا رسید که پسره یک ماه تو عقد دختری بوده و بعد هم طلاق گرفتند . میگفت کاش دختره میگفت پسرش کتکش زده. ولی انگار دختره یک عکس آورده بوده و میگفته که حالا بعد از یک ماه عقد میخواد با اون پسره که تو عکسه بوده ازدواج کنه! حالا مشاوره میگفته که زمونه عوض شده ، پس چرا دختره زودتر نگفته بوده و کلی ناراحتی درست کرده ؟

من فقط تعجب کردم ! چی میگفتم دیگه ؟ پس فردا بخوام عروس برا پسرم پیدا کنم چی کار کنم ؟ دوست داشتم یک دختری هم داشتم که وقتی پیر شدم غم خوارم باشه. وگرنه انگار قرار نیست ما مادرهای پسرا به خاطر پسر دار شدنمون عاقبت به خیر بشیم

دیگه سرم حسابی شلوغه. رفته ام سراغ کیفم که اتفاقی میبینم یک سیبی اون تو تمام مراحل تخریب رو سپری کرده و حالا همون جا در حالی که تو کیف پرس شده خشک شده . بدو بدو رفتم تا بشورمش. انقدر هم دست پاچه بودم که درست وقتی داشتم حسابی کیف رو میشستم یادم اومده که کاغذای اون سمتش رو در نیاوردم. کلی کاغذو مدرک از زمان دقیانوس

دیگه این کیف برام کیف نمیشه . دنبال یک کیف قرمز که کمی هم قهوه باشه میگردم تا با کفش های قهوه ایم ستش کنم . از شوهری هم خبری نیست . جز اینکه یک جا خوندم نوشته بود زیاد راجع بهش غر نزنید که بدتر میشه . برای همین ، دیگه خوبه همسریم. پسرم هم که شکر خدا ، براش دنبال دختر خوب میگردم که انگاری این روزا قحط دختر خوبه.


پی نوشت: جدای از شوخی . دارم به ماهان کارای بزرگونه یاد میدم. تو شرکت یک ویدئویی گذاشته ان راجع به کار گروهی . و من به پسرم نشونش دادم . کلی ازش استقبال کرده . قربون اون خنده هاش برم