آلیسوم

آلیسوم

نیمی من و نیمی همسرم
آلیسوم

آلیسوم

نیمی من و نیمی همسرم

روشور

دیروز داشتم تغییر دکوراسیون میدادم. خیلی کار راحتی نبود. مخصوصا که دست تنها هم بودم. در همین راستا روشوری رو هم که برای تصفیه آب خاکستری نگهش داشته بودم کمی شکست. سنگین بود و موقع جابجا کردنش یهو ولش کردمو افتاد و با صدای مهیبی هم ترک سابقش بزرگتر شد و یک سوراخ بزرگ توش دراومد.  این روشور رو الآن 3-4 سالی میشه که جدا کرده ایم. من همه اش سر یک آرزو حفظش کردم. حالا هم که شکسته از هدفم دل نمیکنم. همه اش منتظرم شوهر بیاد و بالاخره یک روز تابستونی که تو حیاط خونه مون چمن کاشته ایم، بذاردش وسط چمن ها و با هم یک سیستم تصفیه آب خانگی راه بندازیم. اگر این روشور نباشه، احتمال رسیدنم به آرزوم کمتر میشه.

من خیلی گل و باغ و باغچه دوست دارم. برای همین با وجودی که الآن تو خونه آپارتمانی زندگی میکنیم، همه اش برای داشتن اون ها برنامه ریزی میکنم. نمیشه که همه اش آدم صبح پاشه و هی تلویزیون ببینه. در واقع، همسر یک جورایی برعکس منه. من هی میخوام از این فضای رادیو تلویزیونیو خشک آپارتمانی دور شم، اون هی میخواد تعداد تلویزیون و رادیو رو تو خونه زیاد کنه. البته تا حدی هم حق داره. مخصوصا با این گرونی ها. به صرفه تر و آسون تره که هی تعداد کانال های تلویزیونی خونه رو اضافه کنیم، تا اینکه فکر کنیم خونه ای ویلایی داشته باشیم. در عوض، شاید همین پارک و باغچه سر محل نزدیک ترین راه برای رسیدن من به آرزوهام باشه.