آلیسوم

آلیسوم

نیمی من و نیمی همسرم
آلیسوم

آلیسوم

نیمی من و نیمی همسرم

عشق به عنوان مربی

چند سالی بود میخواستم برم کلاس رانندگی و عقبش مینداختم. امسال دیگه تصمیم گرفتم یک دوره ای برم. کلاس های تئوری که مثل کلاس درس بود و مشکلی نداشت. اما در کلاس عملی واقعا کار سخت بود. مربی کار با کلاچ برای دنده سنگین رو روز اول نشون داد. قشنگ به نظر چیز اضافه ای میومد! مربی گفت کلاچ مثل شوهر میمونه. زبانش رو باید یاد بگیری ولی در ماشین های اتومات این رو حذف کرده ان!

تو چهار راه رفتیم و نهایتش به یک دقیقه باید ماشین رو میبردم رو حرکت. این اتفاق نیوفتاد و چراغ بعدی قرار شد برم. من که مسئولیت ماشین رو برعهده نداشتم. مربی میگفت چی کار کنم و من هم همون کار رو میکردم! البته، مربی گفته کمی از خودم هوش و حواس بیشتری نشون بدم و جلسات بعدی خودم باید حواسم به راهنماها باشه! خودم هم اینو میدونم. همین باعث استرس بیخود میشه، چون چهارراهی که قبلا به عنوان عابر پیاده با ترس و لرز رد میشدیم رو حالا باید با ماشین رد کنیم! خیلی سخته دیگه

جدا من نمیدونم چرا باید آدم انقدر سختی بکشه. کلا رانندگی میگن آموزشش اینه، ماشین هم باید اینطوری رونده بشه. ما هم فعلا مثلا گوش کردیم.

دیگه یک کتابی رو گفتم حتما باید خوندنش رو تموم کنم: اخلاق جنسی در اسلام و غرب مرتضی مطهری
گفتیم ما هم شوهر داریم و خوندن این کتابها بهتره. مطلب خیلی خاصی به نظرم تا آخرش نداشت. کلا 70 صفحه ای هم بیشتر نبود. برداشت من کلا از کتاب این بود که ازدواج به آن معنای اسلامی، یعنی ازدواجی که در آن مهر و رقت و صفا و صمیمیت میان زوجین در طول زمان، در اثر معاشرت دائم و اشتراک در سختی ها و خوشی های زندگی و انطباق یافتن روحیه مرد و زن با همدیگه شکل میگیره. برام این بخشش جالب بود که از علل عمده این صفا و صمیمیت همین نفقه دادن مرد به زن و شرکت عملی زن در مال مرد، و از همه بالاتر اختصاص کانون خانوادگی استمتاعات جنسی (لذت جنسی) و اختصاص محیط بزرگ به کار و فعالیته.

در مورد نحوه ایجاد تعادل در زندگی و جمع اضداد که نقیضین هم میشن و اینکه چطور آدم میتونه اینها رو با هم یکجا جمع کنه، مطلبی ننوشته بود، فقط تهش آورده بود که محیطهای {اشتراکی} جنسی یا شبه اشتراکی جنسی نه قادرند عشق به اصطلاح شاعرانه و رمانتیک به وجود آورند، و نه می توانند در میان زوجین آنچنان صفا و رقت و صمیمیت و وحدتی – که بدان اشاره شد- به وجود آورند.

کل کتاب فکر کنم همین چند سطر بود و میشد خلاصه ترش هم کرد. فقط برای مقایسه غرب و زندگی شرق رو آورده بود و نظریه چند فیلسوف که کتاب هاشون رو به عنوان درس دانشگاهی میخونیم.

به نظر من تمایل بیشتر به مجرد بودن، با خوندن این کتاب تثبیت شد که کار شیطانه. البته، در تحریف مسیحیت و بودا ریاضت کشیدن و مجرد بودن مورد پسند واقع شده مگر برای گریز از مفسده! یعنی ازدواج نکوهیده شده تا زمانیکه میشه وارد افسد نشد. همون اول کتاب میگه که راسل گفت:

«طبق نظریه سن پول، مساله تولید نسل هدف فرعی بوده و هدف اصلی ازدواج همان جلوگیری از فسق بوده است. این نقش اساسی ازدواج است که در حقیقت دفع افسد به فاسد شمرده شده است.»

جمله بعدیش هم جالبه که میگه وقتی کلیسا میگه ازدواج کردی و تا آخر دیگه حق طلاق نداری معنیش اینه که میخواستی فکرات رو قبلش بکنی، حالا باید جریمه بشی! یعنی شایدی هست که انگار میخواسته بگه حالا که از بهشت تجرد رانده شده ای، برایت جریمه و مجازاتی قائل میشویم!

یک جای دیگه کتاب هم میگه این عدم تمایل به ازدواج مثلا در ایران، ریشه در برخی عقاید یهودیت و آیین های تحریف شده داشته و داره. عقاید این ها که میگن ازدواج نکنیم و بچه داری باز از اون بدتره، از قبل بوده و هر از گاهی مثل اینکه صداشه که مثلا بلندتر به گوش میرسه.