ماها دخترهای خوبی بودیم، ولی مردم عوض شده ان. شاید هنوز هم دیر نشده باشه. شاید، هنوز هم برای پیدا کردن مرد مورد علاقه ام که دنبال پوسترهاش بوده باشم، دیر نشده باشه.
بعدا اضافه کرد: کلا قضاوت رو بذارین کنار. اگر در طبقات پایین جامعه باشین، به چند حالت خارج از کشور هم برین شرایط همینطوری براتون با ثبات میمونه:
یک- فرض کنید از ایران رفتین. ممکنه حتی چند کشور رو هم رد کنید، ولی به دلیل شرایط جنگی بیشتر برخی کشورهای دیگه وضع براتون بدتر بشه. مثلا مثل این اتباع اخیرا در جنگل مانده ایرانی. چند اتباع ایرانی داریم که وزارت خارجه داره سعی میکنه نجاتشون بده. اینها تو جنگل های مرز بلاروس و لیتوانی مونده ان. یکی راهشون نمیده بیان داخل و یکی دیگه اجازه خروج نمیده.
دو- فرض کنید با حفظ طبقه به کشور مقصد مثلا انگلیس رسیدین. یعنی اینجا نتونسته این حد آستانه پول و ارتباطات رو بگذرونید. اونجا با چه کسانی آشنا میشین؟ همچنان باید دردآشنا باشین، به علاوه اینکه فرهنگ جدید کشورهای دیگه مثل علاقه زیاد به خمر و شهوت رو هم باید زیاد ببینید. رفتین بین طبقات پایین و بچه سوسول هم نبوده این. یکی پیدا میشه میگه خیلی دوست داشتم به فلان نیازم میرسیدم ولی الآن دارم بیناییم رو از دست که میدم هیچ، ولی با چشم کم کم نابینام هر روز فلان کار دیگری رو میبینم. درد آشنا میشین دیگه. میشین یک موجود بسیار اندیشمند که درد طبقه پایین خارجیها رو هم میشناسه. طبقه پایین جامعه باشین ارتباطات اینجا همون ارتباطات اونجاست. با این تفاوت که شاید اینجا در کنار خانواده بودین، ولی اونجا فقط دردآشنای طبقه پایین و بی خانمان جامعه شون میشین.
در تمام این حالات هم من فرض کردم اصلا کرونای جدید نیست و کسی قرار نیست به بیماری واگیردار مبتلا بشه. الآن ما وزیر خارجه مون رو در بهترین حالت و با چند دوز واکسن زده میفرستیم برمیگرده و کرونا گرفته، دیگه چه برسه به ماها که هی باید درها رو ببندیم کرونای جدید اومده.
دیروز که رفته بودم پارچه بخرم خریدارا بیشتر از فروشنده ها ناراضی بودن. فروشنده ها که انگار تکلیفشون رو از همون سالهای 96-97 روشن کرده بودن. دیگه نمیخوان پرچم شیر و خورشید دربیارن، به همون رفتن زیر لقای پرچم آمریکا راضین!
جنس هم نه جنس ایرانی، جنس تو انبار و اون هم خارجی میفروشن! کمیاب ترین جنس گیاهی و ایرانیه! اگر جنس ایرانی و یا گیاهی مونده باشه، بدترین رنگ ها رو داره. میگن بقیه رنگ ها تموم شده! البته، این الآن ما یه سال دو سال نیست، حتی بگم چند دهه است. انگار بهترین جنس که تنشونه خارجیه و شایدم قاچاق! رازهای فروشه دیگه. خودش قشنگه رو میپوشه وسوسه بشی جنس بنجل رو بده به تو!
تو همه چیز همین طور شده، جنس دست دوم کمیاب شده. همین دیروز فقط بعد از یک هفته که رفتم یک پارچه رو قیمت کنم گفت ده هزار تومن گرون تر شده! مضربی از ده، و نه هزارتومن دو هزار تومن. قشنگ فقط نگاه کنید انگار به همون تاریخ قطع شدن یک روزه پمپ بنزین ها برمیگرده. خدمات گرون شده، ولی نه ده تومن، اون همش 2 تومن گرون شده. در عوض جنس و کالا ده تومن گرون شده.
اصلا اسلامی نیست. قبلش هم اسلامی نبود. اسلامیش اینه که به جای اینکه تورمی قیمت کالایی که خریدار نداره و یا حتی افزایش تقاضا داره رو ببری بالا، تولید رو افزایش بدی. اینا همین طوری دست به سینه نشسته ان، هرچی تقاضا میره بالا گرون میکنن!
تو هرچی همین طوره. قشنگ میپرسی یکی میگه چون تقاضا به خاطر کرونا رفته بالا این طوریه! یکی میگه چون بنزین گرون شد قیمت رو بردم بالا و دیگه هر چی! نیاز و ارزش رو باهم و حتی از جایی مثل چین تعریف میکنن. یک کرونا میدن، میگن از امروز پارچه ای که مفت میدادیم گرون شده تولید هم نمیکنیم تا قیمتش هی بره بالاتر! ارزش هم اینه که ماسک بزنید وگرنه میمیرین.
خدا رو شکر، امروز لپ تاپ روشن کردم سه بار خاموش شد. محافظ نیم سوز کامپیوترم خیلی با کیفیت نیست تا در برابر حملات استخراج ماینرها دوام روشن موندن بیاره. روزایی که مردم برای یک ذره انصاف بیشتر در بازار جل جل میکنن، اتفاقا نوسانات برق و استخراج بیت کوین هم بیشتر میشه. حالا چی؟ مثلا میبینی از یک هفته قبل چشم گذاشته ان مجلس آمریکا یک قانونی رو تصویب کنه و این که قانون رو تصویب کرد، بیان بیت کوین هاشون رو همه باهم امروز که میخوان مثلا پارچه و بنزین و همه چیز رو گرون کنن، اون رو هم قیمتش رو بالا ببرن. در واقع، به سمت قوانین مجلس آمریکا چرخیده ان و نه قوانین مجلس ما!
مجلس ما، مجلس شفافیت بوده که هنوز که هنوزه قانون شفافیت رو تصویب نکرده!
حالا میگم آمریکا منظورم فقط پارچه و اینای آمریکایی نیست. مثلا طرف میبینی جنس دولتی مکنزی میفروشه، همون آبمیوه و همبرگر آلمانی چی چی نس وارد کرده که تبلیغ هامبورگ رو کرده باشه! این مایع ظرفشویی های آلمانی چین اصلا هر کار میکنی پاک نمیشن؟ همیشه هم تبلیغشون رو میکنن و هم خیلی دارن برفروشن!
رد پای فرانسه رو چون نمیخواسته خیلی خرج کنه تو اجناس شاید بشه از یک نواری از پرچم کشورش پیدا کنی! این دیوید اند جونز بهشون گفته. برنامه ریزی کرده گفته تو یک نواری هم بذاری رو کار تمومه خوشگل میشه!
قشنگ نگاه میکنی، اونی که داره تو بازار جنس گرون شده اش رو در گروه مافیایی میفروشه، سهامش به نسبت کالایی که میفروشه بالا نمیره!
یک کاری میکنن آدم بره خودش بریسه و ببافه. پشم هم خودش تولید کنه. مایع ظرفشویی هم خودش
دیگه یک عکس از ماهان پیدا کرده ام. ماهان خودم نه، هم اسمه. میذارمش براتون. من تولد شش سالگی پسرم رو دی میگیرم.

بزرگ شده پسرمون. همین قدری که میبینید. برای خودش مردی شده!
ماهان که میگه مدرسه رو خیلی دوست داره، البته مجازی. شانس نداره، نمیدونه که اون مجبوره بار خوردن آلودگی هوا رو بکشه که شاید به داخل خونه کشیده نشه.
من به گل و گلدون خیلی علاقه دارم. این شمشیری هام گل کرده بودن عکس گرفتم:

بعضی ها بهش میگن گل زبان مادر شوهر. تو اینترنت نگاه کردم هیچ عکس گل دارش نبود. اینا هم گل میدن.، ولی انگار پدیده نادریه. باید خاک گلدون بگیرم چون تعدادشون زیاد شده ناراحتن!
سال تحصیلی شروع شده ، انقدر این ماهانم ذوق زده بود دیشب که یک باری دیدیم نصف شبی (ساعت سه بعد از نیمه شب) بلند شده داره با لباس فرم و کفش و اینا داره میره از خونه بیرون. منکه البته خواب بودم . این پسر بزرگ همسایه دیدتش و از جای پارکینگ آوردتش بالا حالا همسر جلوش ماهواره گذاشته برنامه ورزشی ببینه. همینطوری بدون اینکه این طفلک رو بذاره کفش هاش رو دربیاره گذاشته جلو تلویزیون که هیچ چی هم نداره. به بچه میگه بشین همین جا بارفیکس ببین. از جات هم تکون نخور! آخه بچه تو این سن و سال اصلا میفهمه تلویزیون چیه که از توش بارفیکس نگاه کنه؟!
از دست این مردها! حالا باز اون روز رفته ام جای یک مجتمع تجاری جای این لباس و پوشاک زنانه. چند تا خانوم همسن و سال خودمون شده ایم. دختر فروشنده که معلوم بود تحصیل کرده است (یعنی فکر کنم دکترا داشت) یک طوری اومد درباره نحوه پرداخت هامون گفت که گفتم همین الآنه که یک تیکه طلا به جای پول لباس ها ازمون بگیره. دختره اتفاقا تعریف کرد که تازه عقد کرده و همسرش هنوز هیچ نشده یک تیکه طلاش رو برداشته برده. معلوم بود که دیگه داره کسری بودجه ش رو جبران میکنه
این قضیه جبران کسری بودجه هم خیلی جالب شده.این رئیسی رفته ایلام، ایلام رو بنفش کرده ان به خاطرش. یعنی به نظرم هواش که بنفش باشه کافیه که بگی مردم رو به خاطر این رفتنه بنفش کرده ان. ما اینجوری هستیم. زمان قدیم اینطور نبود. رسم بود یکی میومد شهر کسی برای به استقبال رفتنش گل و گلاب تو شهر پخش میکردن. حتی دیوارها رو هم اگر گچ نداشتن ماست مال میکردن. الآن دیگه رسم عوض شده. از چوب و گل و گیاه خبری نیست.
حالا این رئیسی لابد تو ایلام گفته این چه وضعشه؟ تو بقیه شهرها هم راه انداخته ان به سیاه و بنفش کردن با دود کردن سوخت ماشین های ساخت و ساز. اینم نتیجه اشه:

اونجا که هواش از همه آلوده تره ایلام و اونجا که این رئیسی رفته. بقیه شهرها هم بسته به میزان ورودی زوار و اینا در حد نارنجی تا قرمز در آلودگی هوا رنگی شده ان. هر وقت سرتون درد گرفت و خواستین بدونید چرا یکباری ممکنه دندون هاتون بشکنه یک سری به این سایت waqi.info بزنید. آلودگی هوا رو خیلی دقیق نشون نمیده، ولی حدودی اطراف خونه رو نشون میده.
امروز، هوا آلوده بود. مثل همیشه. فقط یک فرق داشت و اونم این بود که انگور داشتم کشمش میکردم. یک جا خوندم میگفت کمی اون رو بجوشونید. این کار غلطه. نجسش میکنه. ولو که کم باشه. برای شیره انگور میگن باید روی آتش بجوشونید تا دو سوم آبش بره. انقدر فرقشه. دیگه یک جایی تو روستا میگفتن ما روی حرارت نمیذاریم تا دو سوم آبش بره و شیره بشه. میگفت همینطوری تو آفتاب میذارن. این اشکال داره. حتما باید برای درست کردن شیره انگور روی حرارت باشه.

یک ویدئو گرفتیم که یاد میداد با بند اونها رو ببندیم و آویزون کنیم. گفته بود خوب بشوریم و با دقت فقط سالم هاش رو بذاریم. من هیچ کدوم اینها رو نکردم. بعدا میخوام بشورمش. فکر کنم باید دو هفته بذارم همینطوری بمونن.
دیگه بازم میخواستیم بریم پارک که تصمیم گرفتیم نریم. نگاه میکنیم این ویروس تو هواست. هنوز نرفته. برا همین با وجودی که یکسره این ماشین های هوا خراب کن تو خیابون هستن گفتیم نریم. چه شغل بدی دارن. نسلشون رو خراب میکنن. اینا کفاره داره. داری هوا رو آلوده میکنی جاش چی میخوای بدی؟ به ازاش چقدر درخت میکاری. اینا مسئولیت داره که حتی نسل آدم باهاش قطع میشه.
گفتم نسل. امروز تشییع جنازه علامه محمدرضا حکیمی مشهد بود. میگن ازدواج نکرده. هربار هم تو مصاحبه ها برادرزاده اش رو نشون میدن. میگن در چاپ کتاب هاش برادرش و برادرزاده اش که الآن نشونش میدن موثر بوده ان. ازش خاطره شنیده ام که روی هر کتابش یک دایره قرمز میذاشته. جلد کتابهاش هم معمولا سفید بوده. حالا این دایره نماد چی بوده؟ نماد اینکه برای رسوندن محتواش به ما کلی شهید داده شده و حالا این میخواسته قدر یک اثر ازش روی جلد کتابش نشون بده.
نسل رو البته که چی ترجمه کنیم. یکی این، یکی مهدی آذریزدی. اینم بچه دار نمیشده. پسری رو به فرزندی قبول میکنه و اونم میشه فرزندش.
فکر نکنم نسل بعضی وقت ها اون چیزی که ما ترجمه میکنیم و به صورت فیزیکی هست باشه. یک وقت دیدی تو اون دنیا کلی اینا فرزند داشتن. فرزند فرزندها و نسل ها.
حکیمی چه بسا شهید هم از دنیا رفته باشه. میگن اول کرونا گرفت و بعد از مدتی در بستر بیماری بودن از در میگذره. حالا، اینا رو گفتم کمی هم از کتاب هاش بگم. تو خونه ما چند تا کتابش هست. حتی یک کتاب سر دست داریم که اسمش الهیات الهی و الهیات بشریه. کتاب خوبیه. تفالی میکنم برای نوشتن مطلبی:
«بدینگونه، نفس جویای حقایق، باید همواره این سخن معصوم را آویزه گوش عقل کند:
- شرق و غرب جهان را بپویید، سرانجام به دانشی درست (و علمی صحیح) دست نخواهید یافت، مگر آنچه از نزد ما اهل بیت رسیده باشد.»
مطلب رو توضیح میده و براش زیرنویس داره. علم رو هم کمی توضیح میده که منظور ازش صنعت نیست: «روشن است که دانستن شماری از قوانین طبیعت و تصرف در آنها، بدون اطلاع کامل از حقایق آنها، علم نیست، بلکه صنعت است و اطلاق واژه علم بر آنها اصطلاح است»
شاید برای همینکه فرزند دار نمیشده علامت سوال شده باشین. من یک جای دیگه همین کتاب رو ورق میزنم و میخونم:
«- اجازه ندهید یقینتان (باور دینی شما) را، به شک بدل سازند. {سخنی هست از امام علی}
مهمترین سرمایه انسان
در سخن بالا، امیر المومنین علی (علیه السلام)، به مهمترین سرمایه انسان، در مسیر ابدیت، که همان گوهر اعتقاد درست است اشاره کرده، و هشدار داده است که شبهات بی بنیاد اما باور سوز (یا عملکردهایی که هم باور سوز است، و هم زمینه باور سوزیها را تشدید میکند)، مبادا در عقیده و یقین دینی شما خللی بدوانند، که باخته اید و باور سوزا به روز گرفتاری، کمترین غمی برای شما نخواهند خورد، که خود بیش از همه گرفتارند»
500 کتاب نوشته. اگر نویسنده باشید میدونید این یعنی چی. یعنی، کلی نشستن و مشغول بودن. برای نوشتن اینها کاملا مشخصه که بسیار مطالعه شده. همین جوریش آدم دیابت میگیره، چه برسه به این که هوا هم آلوده باشه و بخوای فقط بنشینی و بنویسی. البته، هر نوشتنی هم خوب نیست. خیلی از دانشمندان ایرانی بعد از نوشتن چند سطر و چند جلد کتاب آرزوشون بوده که کتابهای دینی مینوشتن. یک جایی میخوندم کسی میگفت این قال صادق قال باقرها رو بی ارزش ندونیم.
یک تتمه کار هم بذارم از همین کتاب که قشنگه (خود نویسنده، محمدرضا حکیمی تحت عنوان طالع طوس ترجمه کرده):
بهر هر کس به جهان، بهره وحیانی نیست / این گهر جز به کف «عالم ربانی» نیست
وحی از بهر نبی پرده اسرار گشود / این سخن جز قبس طور «نُبی» خوانی نیست
چون گدایان به در خانه اغیار مرو / ای مسلمان! مگرت «غیرت ایمانی» نیست؟
حکمت از فلسفه ها می طلبی و عرفان؟ / حکمت از هست، بجز «حکمت قرآنی» نیست
من فقط همون چند بیت اولش رو آوردم. حالا اینا که زیادن من برم به ماهانم الفبا یاد بدم.
خدا لعنت کنه این آمریکا رو. رفته ام بچه رو برده ام پارک. دلم براش سوخت. زمانی ما بچه بودیم اصلا بدون پارک و باغ و بدون چرخیدن چند تا بچه دور و اطراف بابا مامان ها زندگی اونها نمیگذشت. حالا یه دونه بچه دارم همون رو هم از پارک محروم کنم؟ گفتم میریمو فوقش فقط میشینیم. مگر میشد؟
بچه های مردم که اول تو آب بودن و رو هم آب میپاشیدن میگفتم این مادرش لباس اضافی براش آورده؟ از اون طرف افتادن دنبال گربه بیچاره. از کنارمون که رد شدن مثل سرب که در باک بنزین ماشین ریخته باشن در نفس هاشون پر از ویروس کرونا بود. دیگه رفتیم خونه قرار شد بعدا سیر بخورم.
فکر نکنم باز شدن مدرسه ها دووم بیاره. با این حجم انبوه جابجایی این ویروس ملعون کرونا. فقط بچه ها هم نبودن که حاملش بودن. خود هوا هم ویروس داشت. من هم اصلا از اینکه پسرم رو برده بودیم تو این شرایط پارک ناراضی نیستم. چقدر دیگه؟ اول که یکی یه دونه است. بعد هم آدم ندیده طفلکی. داشتیم برمیگشتیم هم اصلا دلش نمیخواست برگردیم خونه.
پارک کوهسنگی هم به عنوان دومین پارک بزرگ مشهد خوب بود. بستنی و صنایع دستی یک جا داشت. قیمت کردیم هم قیمتا متنوع بودن. یک بخش واقعیت افزوده هم داشت که فیلم نشون میداد مثلا طرف تو حالت خلسه با عینک روی چشمش رفته داره چپه میشه. همون جا یک چراغ های فانتزی داشت مثل ایموجی آباژوری که باید چشم میذاشتی روشون شهر فرنگ ببینی. از خوردنی هم من خیلی نگشتم. ولی همونجا که بودیم کلی صف شده بود برای یک ذره بستنی. بستنی هم تنوع چندانی نداشت. نمیشد هم فقط میوه بگیریم. باید کنارش بستنی چیزی میگرفتیم. کاش حالا که انقدر چیزای گرون داشت کنارش فقط میوه و سبزی ارزون هم میذاشتن مردم کرونا میگیرن کمی سطح سلامتیشون بالاتر بره.
این یک عکس از درب ورودی پارک کوهسنگی دیروز:

سمامور و قوری سنگی بزرگ که صنایع دستی مشهد هم هست. از قدیم کار سنگ هم اینجا زیاد دیده میشه و هم آرامگاه فردوسی.
دیگه موقع برگشت کلی به همه چیز شک کرده بودم. انقدر که تو این دو سال کرونایی جایی نرفته بودیم. خیابون ها یک طرفه هستن؟ اینجا درست اومدیم برگردیم و از این راه گم کردنا.