-
مشتکن ایرانی
چهارشنبه 1 اسفند 1403 08:58
نشسته بودم ساحلهای دریاها رو نگاه میکردم. گفتم که شرکتم دریایی هست، یه طوری زندگی کنم انگار همیشه کنار دریا بودم. با وجود اینکه ما پدربزرگ جونمون رو از کنار رودخونه و اون زیرزمینی که همیشه آب میگرفت بردیم قبرستون و یه جای شنی، ولی همیشه میگم باید فکرمون دریایی بسازه. نزدیکترین خاطراتم هم از دریا همین آبگرفتگی...
-
دهکده المپیک مشهد
چهارشنبه 17 بهمن 1403 15:35
گربه جای خونمون حرکت چرخ و فلک میزد. دیگه خودشو پهن میکرد. کتاب کهکشانی ماهان رو که برداشتم کلی جک و جانور پیدا کردم. اینو که ماهان دید کلی خوشحالی کرد. گفتم ببرمش جانور شناسی دهکده المپیک. یکمی از این مسقطیها که شبیه مسقطیهای شیراز ولی نیست و سوغات همدانه گذاشتم با خودمون میریم بچهها خواستن یک چیزی بهشون بدهم...
-
از ساحل تا اقامت
یکشنبه 30 دی 1403 02:47
خاله میگه بریم چابهار شریکی زمین بخریم. گفتم من با این دوتا بچه پولی دستم نمیمونه. روی من تا پایان سال حساب نکنید. فردا با دایی ها میخوان برن سواحل چابهار که طرح انتقال آب به مشهد رو شروع کردن یه دوری بزنند و خواستن چیزی هم خرید کنن. یه حرف چطور بازار زمین و مسکن رو بهم میریزه، تازه اخیرا اظهار فضل کردن که فقط یه ایده...
-
سفرمون به ترکیه
دوشنبه 26 آذر 1403 13:50
قبل از سفرمون به ترکیه من خیلی رو گیاه ها کار نمیکردم. حالا فرصتی شده یه تحقیقاتی روی گلبرگهای این گیاه داشته باشم. Here a research: تبادل ژنتیکی گیاهان گلدار از طریق گرده انجام میشود. For Mahan, my cocuk: در نظر داشته باشید که یکی از مهم ترین فاکتور های که باید در نظر داشته باشید رنگهای متنوع است. همچنین که باید...
-
دزد عروسک ها
سهشنبه 8 آبان 1403 02:18
یک فیلمی دهه شصت و بعد از آن برای ما تو ویدئو و سینما پخش میکردند که چون تویش بچه بازی کرده بود ژانر خانوادگی پیدا کرده بود. من از همون بچگی تا بزرگسالی یک چند باری این فیلم رو دیدم. داستان اصلی حول دو نقش اصلی گنجو و مادرش میچرخه. برای گنجو که در واقع میشه گفت نقش اصلی فیلم بوده اکبر عبدی رو انتخاب میکنند. مادرش هم...
-
گربه آرامگاه فردوسی مشهد
دوشنبه 2 مهر 1403 14:53
من و همسر داشتیم ماهان و حکمت رو میبردیم پارک ژوراسیک خیابان شاهنامه که یک گربه طلایی خوشگل رو دیدیم که زیر درخت گل برای خودش قدم میزد و هر چند وقت نگاهمون میکرد. تا همسر گوشی را در آورد عکس بگیره اینم فرار کرد. فقط بعدا نگاه کردیم یک نقطه ای تو عکسمون افتاده که گربهه هست: هنوز بچه است. محله های اصیل شاهنامه قدمت...
-
ماهان مسلمان
پنجشنبه 8 شهریور 1403 02:55
مردی تاجر همراه با love با همسر صیغهایش دریای زیر آب را تصور کنید در فصل جفت گیری حیوانات در حال شنا باشند! بدون لباس و اکسیژن صحنه سازی بود؟ فکر کنم جلوه های ویژه بود. نگاه کردم اطرافم که این برنامه برا سن من مناسب نیست. چشمها دوخته شده بود تو صحنه. اگر خونه خودمون بود همون موقع برنامه رو عوض میکردم. دوباره مرد رو...
-
ماهان دوم
دوشنبه 1 مرداد 1403 01:21
خوشحالی من اینه که هر قدر همسردور بود و نبود، در عوض دوتا پسر خدا بهمون داد، مخصوصا این آخریا که قشنگ حسش میکنم. پسرم ماهان این آخریه داشتیم کیف و کفش امسال مدرسه اش رو خرید سال میکردیم که فروشنده بهش پیشنهاد کیف بی تی اس رو داد. من رو بگو که کاملا برام مشخص بود پسرم و خودم قیافه هامون به کیفه نمیخوره. پسرم رو بگو که...
-
آفریقا در ویلا
یکشنبه 3 تیر 1403 18:56
چند وقته ماهان سرفه می کنه. اینم که همه اش در حال بپر بپره انرژی نداره، ولی وقتی می خواد بخوابه سرفه هاش شروع می شه. یبار بردمش دکتر گفت خانم کاری نمی تونیم براش بکنیم، می خوای بچه ات خوب شه برید شمال. من نفهمیدم منظورش چیه فکر کردم منظورش اینه که بریم تفریح گفت واسه هوای خوبه؛ این مشکل از آلودگی هواست. دیگه من از اون...
-
آقای همه دنیا امید دلها مهدی بیا
دوشنبه 7 خرداد 1403 19:05
به دختر خواهر که اومده بودن خونه مون گفتم ظرف توت های تازه خوری رو که دعوتشون کرده بودیم برای اون، بره بیاره. اونم رفت سراغ یخچال و دیدم طول کشید نیومد. رفتم نگاه کردم دیدم همه دان انارها رو ریخته و همینطور نشسته داره نگاه میکنه. نگاه کردم یک دان اناری هم روی انگشت کوچک پایش افتاده بود. تو یک نگاه یاد حضرت رقیه...
-
گم شدن رئیس جمهور رئیسی در شب ولادت امام رضا
دوشنبه 31 اردیبهشت 1403 05:59
موقع حمله موشکی ایران به اسرائیل، همسر تا صبح نخوابید. حالا از وقتی من خبر سانحه بالگرد رئیسی رو شنیده ام تا صبح خوابم نبرده. همسرهم چشمش تو گوشیه. اینهمه ساعت بیدارم و گرسنه م نیست انگار. رختخوابم میخ داره. سیخ نشسته ام و دارم اخبار رو پیگیری میکنم. آخرین خبری که شنیدم اینه که تونستن با امام جمعه تبریز حرف بزنند، ولی...
-
گردشگری آنلاین سواحل دنیا
دوشنبه 10 اردیبهشت 1403 18:35
خواهر شوهرم با شیرینی 70 میلیونی بچه سومش رو که گرفت بهش ماشین دادن. از اونموقع که با ماشین پولدار شد، منم ساده هنوز حکمت راه نیوفتاده بچه بیارم. قشنگ نگاه میکنم اینا درسته که پولدار شدن، ولی حسابی رفتن زیر قرض. هم باید بگیم پولدار شدن، هم باید بگیم که خدا به دادشون برسه با سه تا بچه. دیگه اینا رو که میبینیم میگم عه...
-
ماهان خودساخته
شنبه 11 فروردین 1403 14:37
آخرای رمضانه، دیشب آخرین شب قدرش بود. دارم رو یادگیری طبیعت و پرندگان ماهان کار میکنم. اینم یک اسباب بازی پرنده داره که خیلی دوستش داره و من باید مواظبش باشم گمش نکنه. یک چندتا تمبر داره و یک دسته کارت که به اسم پرندگان و عکسشون امتیاز میده. تو این چند روز عید این هرکی رو گرفته یک دست هم باهاش پرنده بازی کرده دیروز هم...
-
صبح یک روز برفی
سهشنبه 8 اسفند 1402 15:01
من بالاخره تونستم اولین مشتریمو بگیرم از طریق سایت، ساعت ۱۰شب وقتی کنار نشسته بودم داشتم مثل معمول سایتو زیر و رو میکردم و نگاه میکردم. دیدم یه نفر از تهران سه تا از محصول منو سفارش داده. با خودم گفتم آلیسوم، یک بار هم که بعد از چند سال گذرت به سایت خورد مشتریت اینطور شد. دیدم که ماهان خوابه گفتم بقیشو صبح انجام بدم...
-
پا به جفت
پنجشنبه 19 بهمن 1402 17:53
اگر الآن پسرم ماهان نبود شاید یک چیزی میخواستم بگم فقط در حد همین هتل پرندگان که امروز میخواستم بنویسم. طفلکی گناه داره. رسیده به سن 8 سال، حق و حقوق استقلال طلبی ازمون میخواد. ماهم پا جفت در گلیم. خیلی از این کارفرماها به این پادر جفت در گل میگن ده نفر آدم میخوایم پا به جفت باشه. منکه ندیدم مثلا ادمین آنلاین و انجام...
-
تولد هشت سالگی ماهان و دو سالگی حکمت
شنبه 23 دی 1402 17:46
این فسقلی ها اصلا وقت برای خودشون هم نمیذارن بمونه چه برسه به من. اون روز این ماهان سوار دوچرخه بود ما دنبالش بودیم. این هی برمیگشت و میگفت حواست به من باشه. آخه من چطوری بگم که یک وقتی برا منم بذار بمونه. زمانیکه خودم بچه بودم همه بچه هاشونو مثل مرغ و خروساشون تو کوچه ها بزرگ میکردن. یادمه اون زمان قیر کمی گرم...
-
صبحانه کاری برای فروشگاه اینهنگ
جمعه 10 آذر 1402 09:17
پسرم ماهان بعد از مدرسه کلی ذوق داشت که ماجرای نمره نگرفتنش را تعریف کند. این روزها بچه ها شجاعتشون در بیان یاد نگرفتن زیاد شده. من مشقهای ماهان رو باید باهاش بنویسم و اگر لحظهای بالا سرش نباشم این هیچ درس نمیخونه. اصلا اون روز آنقدر طولش داد که وقتی من دستپاچه شدم مدرسه ش دیر میشه گفت ولش کن به معلمم میگم یادم رفت....
-
یک مزرعه متفاوت، سفری به شاهنامه
سهشنبه 2 آبان 1402 18:19
یه مدتی بود پولی که دستمون مونده بود رو نمیدونستیم چی کار کنیم. برای استخدام هم دیگه ملاک ها به جز ماشین و مدارک لازم، خونه شده بود. این شد که بجای خونه که نمیتونستیم بخریم همسر رفت و یک زمین جای نسبتا خوبی هم گرفت. خوب که یعنی زمینش تو کوه و بیابون نبود. زراعی بود و میشد یک کاریش کرد. هر وقت لازم بود مشتری داشت. همسر...
-
اولین صبح پاییزی
سهشنبه 4 مهر 1402 18:42
امروز یک بسته آرتیشو اینهنگ باز کردم ، تو لیوان ریختم و درش رو هم بستم.چون از دو کیلومتری پارک ملت ماشین ها صف کشیده بودن، نمیتونستم از ترافیک در بیام. وقتی رسیدم خونه دیدم هوا سیاه شده. این آلودگی هوای مربوط به بازگشایی مدارس بود. قبلا هم یک بار گفته بودن هفته اول مهر سال 97 هوا سیاه بود. الآن دومین و سومین روزه که...
-
خرید سال نوی مدرسه و بستنی
شنبه 4 شهریور 1402 12:43
جمعه داشتیم از مسیر جمعه بازار توس مشهد رد میشدیم، ماهان یک چند تا بچه هم سنو سال خودش دید که با کیف مدرسه رو دوش مشغول خرید هستن. ما هم گفتیم یک دفتر مشقی دفتر نقاشی چیزی براش بخریم به دلش نمونه، چشمش دیده. دیگه رفتیم اون جلوها و تنوع خیلی بالا بود. مثلا یک وانتی میدیدی فقط خودکار میفروشه در انواع مختلف. یکی فقط...
-
اجاره ها وحشتناک زیاد شده
دوشنبه 9 مرداد 1402 05:10
اجاره ها وحشتناک زیاد شده. صاحب خانه ها فقط در صورتی اجاره میدن که مجبور باشن. الآن ودیعه اجاره معمولی در حد خرید یک ماشین معمولیه. ایران اینطور نیست که کسی اجاره بده چون شغلش اینه. اینجا اجاره میدن چون مجبورن! اصلا خونه کلید نخورده سودش بیست درصد بیشتره تنها حالتی که باعث شد ما حس کنیم جابجا شدیم همین بود که مجبور...
-
ازدواج دخترعمو پسرعمو بعد از بیست سال؛ حالا به هم میخورند
دوشنبه 29 خرداد 1402 02:53
پسرعمو و دختر عمویم با هم ازدواج فامیلی داشتن. گویا پسرعمویم قبل از 20سالگی متوجه ناباروریش میشه و ازدواجش رو تا سن 40 سالگی به تاخیر میندازه. دست آخر، بر اثر عشق به دختر عمویم دست به اقدام عجیبی میزنه و با او ازدواج میکنه. پدرش خیلی مانع این ازدواج بود. اصلا برای اینکه این ازدواج سرنگیره رفت خارج و همینطور فامیل رو...
-
در کنار بازی بزرگترها، جایی برای بچه ها
دوشنبه 22 خرداد 1402 01:52
پسرم ماهان نفهمیدیم کی انقدر بزرگ شد که همه دوره های رایگانی که برای کودکان میگذارند رو پشت سر گذاشته و ما بدون اینکه یک دوره ثبت نامش کنیم نتونستیم استعداد یابیش کنیم. هشت سالشه و فقط من باید حواسم باشه ثبت نام کلاس مدرسه اش رو از دست ندم. اون رو هم بیشتر به خاطر فامیل یادمه که تا موقع ثبت نام سال جدید میشه دوباره...
-
دهه شصتی ها و جنگ تحمیلی
شنبه 9 اردیبهشت 1402 01:35
هربار تبلیغ فرش این بازیگر اصلی فیلم زیرخاکی رو میبینم میگم این کارگردان ایده دیگه ای نداشت آدم قهرمان داستان کنه عین ما تحلیل درستی از اطرافش نداشته باشه؟ شخصیت اصلی داستان خیلی مثل آدم عادی اواخر دهه پنجاه و شصت زندگی معمولی خودش رو شروع میکنه و هر روز با محدودیتهای جلوی پایش، میخواد یک کاری هم بکنه. یکی از بهترین...
-
سال نوی پولدار و فقیر
چهارشنبه 2 فروردین 1402 07:03
یه مدت نبودم اینجا و حسابی سرم شلوغ بود. با تحویل سال نو پسر دومم که تازه به دنیا اومده وارد یک سال میشه. با به دنیا اومدنش کلی خانواده ما تغییر کرده و این تغییر شاید به سمت احساس گناه بیشتر ماها میره! اسم پسرم رو حکمت گذاشتم. خیلی خوشگله و اصلا نه مثل پدرشه و نه مثل مادرش که من باشم! اصلا شاید به خاطر همین گذاشتمش...
-
آگلایا
چهارشنبه 24 اسفند 1401 21:11
عروس خیلی زیبای داستان ابله داستایوفسکی انقدر زیبا بود که همه فقط برای دیدن روی او حاضر بودند هر نوع پیشکشی بیاورند. اما عروس زرنگ بود و فقط به کسانی که اخبار دستشون بود وقت ملاقات میداد. او ارزش هر خبری را با توجه به تعداد زیاد اخبار که به واسطه ملاقات های بسیار زیادش دریافت می کرد، را می دانست. هر کسی یک اطلاعی...
-
مرصاد العباد در زیرزمین خاک خورده
پنجشنبه 4 اسفند 1401 12:43
تو این چند روزه طوری این ماهان ذهنمو درگیر کرده بود که پاک از همه چیز فراموشم شده بود. یک دستکش میخواستم براش بخرم که حس ورزشی بهش دست بده.اول می خواستم شورت و روپوش ورزشی بگیرم دیدم بذارم تابستون واسه کلاس تابستونیش بخرم، بعد تصمیم گرفتم از این دستکش بدون انگشتها یکی براش گشتم پیدا کردم. نوشتمش یک کلاس استعدادیابی...
-
تولد هفت سالگی ماهان
دوشنبه 3 بهمن 1401 08:28
از گل پسرم بگم که یک چیزهایی دیگه میتونه بنویسه. فقط یک کم بی دقته. اونروز برگه امتحانش رو نگاه میکردم مثلا چیزی رو نوشته بود چی زی! البته این بی دقتی شاهکارش نبود. اونجایی برام خوندنش سخت بود، یعنی باورم نمیشه ، که نوشته بود شلکت! انقدر فکر کردم. فکر کردم. منظورش چی بود؟ جای ل با ک رو عوض کرده بود. اصلا باید کل متن...
-
ارثیه پدر ماهان
سهشنبه 6 دی 1401 00:48
گاهی استثنا وجود داره. این یک شب رو که سردتر هم هست خواهشا بخاری هاتون رو کم کنید که برای بنده خدایی که با افت گاز مواجه شده گاز هم باشه! فکرش رو که میکنم این روزها جوون ها (که تا دهه شصت میره) هشت گروی نه زیادی دارن. نگاه میکنی خونه کوچکی یک دونه بچه ای نهایتش و یک بخاری گازی دارن که کاش الآن با افت فشار مواجه نشده...
-
مادر علی اصغر
پنجشنبه 3 آذر 1401 13:43
به مادر شوهرم میگم مادر. مثلاً سلام که میکنم میگم سلام مادر. بقیه بهش میگن بی بی. یک چند روز جای مادر بودیم. مادر خیلی به جاهای مذهبی و حرم ائمه و امامزاده ها اعتقاد داره. اینبار که مردم رو داعشی های کافر تو شاهچراغ شیراز شهید کردن عزمش راسخ تر شد که بیشتر بره حرم. مادر به حرم امام رضا از همه بیشتر اعتقاد داره. اینبار...