یک فیلمی دهه شصت و بعد از آن برای ما تو ویدئو و سینما پخش میکردند که چون تویش بچه بازی کرده بود ژانر خانوادگی پیدا کرده بود. من از همون بچگی تا بزرگسالی یک چند باری این فیلم رو دیدم. داستان اصلی حول دو نقش اصلی گنجو و مادرش میچرخه. برای گنجو که در واقع میشه گفت نقش اصلی فیلم بوده اکبر عبدی رو انتخاب میکنند. مادرش هم آدم بخصوصی بوده و حرفه ای در ایفای نقش. از آنجا که داستان به یک نحوی وارونگی داره، در واقع همین فیلم هم برای کودک ساخته نشده بود و برای بزرگسال بیشتر مفهوم داشت تا کودک. داستان به این صورت بیان میشه که مادر دو تا بچه دیگه نمیتونه وام خور خور رو بده و بچه ها عروسک هاشون انقدر گرون بودن که با فروش اون ها میتونستن خونه بخرن! بعد همزمان گنجو که پسر بزرگ خانم جادوگری بوده به زور مادرش میخواد بره سر کار. یک شعر هم درست میکنند که همون اول فیلم که وارد صحنه میشوند آن رو میخوانند:
گنجور:آهای آهای آهای، ننه ننه ننه، من گشنمه
گنجور همینطور آهنگی میخونه و مادرش هم با سبک حرفه ای تئاتر گونه که الآن دیگه نمیشه در فیلم ها پیدایش کرد جوابش رو میده. بالاخره پسر میره سر کار. چه کاری؟ شغل مقدس دزدی! پسر یک مادر جادوگر ژولیده پولیده که بیشتر از دزدی کاری نمیکنه.
از این جای داستان مسخره میشه و پسره میره عروسک های دختر بچه ده ساله رو بدزده. بعد این ها می افتن دنبال هم و شهر به هم میریزه.
من تا همین جایش یادمه. داستان شاید همین قدر مسخره بود.
حالا به نظرم باید دوباره داستان دزد عروسک ها رو بنویسند. این دفعه البته، دیگه نمیشه با پول یکی دو تا عروسک و هر چند تا، قسط وام مسکن رو داد، و فاصله این ها هم از خیلی زیاد شده. اصلا همین فاصله زیاده که طنز ماجرا رو درست میکنه.
خانواده ها صدشون رو باید بگذارند برای استخدام. استخدام کجا؟ همون بانکی که ازش باید وام مسکن بگیرند. اصلا کسی دیگه بانک نمیره که وام مسکن بگیره. چه بسا خانواده بره و فقط هی پول تویش بذاره، و اتفاقی بفهمه که گروه مالی بانک خصوصی در مجموعه خودش که یکیش هم هتله استخدام خانه داری داره. به علاوه همونطور که آمار ازدواج پایین آمده، خانه داری هتل هم برای مجردین باقی میمونه. دختر مجرد با خواهرش هر دو شعر بخوانند و آهنگین صدا جای رئیس بانک ضبط کنند، تا بلکه آقای رئیس بپسندد و خانه داری و پول کارگری به این ها بده. از آن طرف، این ها سر راهشون یکی دو تا عروسک زشتو کوچک پلاستیکی دایناسور و تمساح تو خیابون که بر اثر نمایش خیابانی و جلب توجه عده ای برای راز دایناسورها افتاده پیدا کنند و بردارند. همون جا عده ای مامور بیوفتن دنبال دخترها بابت چی؟ بابت عروسک ها.
حالا، که یک همچین چیز مسخره ای پیدا شده و بابتش کلی دزد و پلیسی راه افتاده، هرج و مرج بشه و هرکسی از هر طرف بیوفته دنبال مامور. این بره تو خیابان، اون بره دنبالش. این از دست این، آن از دست آن و آخرش قاطی پاطی و پلیس راهنمایی رانندگی که وسط ایستاده یک چند تا دور بخوره و آدرس رو عوضی بده.
بله، دزد عروسکها رو باید دوباره نوشت و این بار متناسب با شرایط امروز 1400